جینگشی
ایبو کلافه بود. قطعاً چیزی گم شده بود اما متوجه نمیشد که چه چیزی از آزمایشگاه کم شده، فقط در این زمینه حسی قوی داشت. این حس را از دوران خوابگاههای نوجوانی به یادگار گرفته بود. روزهایی که هم اتاقیهایش وسایلش را بر میداشتند تا او را بخاطر گم شدن وسایلش اذیت کنند. برخلاف ییبو که دوران دور از خانوادهاش را با دوستانی که در حد برادرانش مهربان بودند، گذرانده بود، او در اروپا با پسرهای نابغه اما ابلهی روزگار گذرانده بود که نه فقط بخاطر آسیایی بودنش بلکه به دلیل اینکه از همۀ آنها کوچکتر بود به بهانههای مختلف آزارش میدادند. اما او خیلی زود یاد گرفته بود در برابر اذیتهای آنها چگونه از خودش دفاع کند و حسی قوی را در خود پرورش داده بود که به محض کم شدن یکی از وسایل شخصیاش متوجه شود. و حالا این حس گم شدگی را داشت اما با آنکه تمام آزمایشگاه را زیر و رو کرده بود، ولی متوجه نمی شد چه وسیلهای سر جایش نیست و همین کلافهاش کرده بود.
بلند صدا زد: جیه!... جیه!...
لی جیه در حالیکه دستانش را با پیشبندش پاک میکرد از پلهها پایین آمد و گفت: چی شده؟!
-: جیه بیا اینجا توی چشمای منو نگاه کن ببین کسی جادو توش گذاشته؟
لی جیه چشمانش گرد شد: یعنی چی؟ کی میخواد توی چشمات جادو بذاره؟
-: نمی دونم از شما جادوگرا هر چیزی بر میاد... بیا دیگه جیه
و دست او را گرفت و از دو پلۀ باقی مانده پایین کشید.
خانم لی متعجب گفت: اقلاً به ماها اعتماد کن رئیس!
ایبو در حالیکه خانم لی را روی صندلی مینشاند گفت: جادوگر دیگهای دور و برم نیست. همین شماها خطرناکین.
خانم لی با حرص چشمانش را در حدقه چرخاند و گفت: اوووف! رئیس!...
ایبو مقابلش روی صندلی نشست و گفت: خب شروع کن.
-: اگه اعتماد نداری بهم چرا فکر میکنی من بهت راستشو میگم؟
گوشۀ لب ایبو به نیشخندی باز شد: شما فرق داری
خانم لی از اینکه اعتماد رئیس جوانش را بدست آورده خوشحال شد با اینحال پرسید: چه فرقی؟
ایبو به سینهاش کوبید و گفت: چون دروغ بگی میفهمم
خانم لی از اینکه برای لحظهای خوشحال شده بود، بیشتر پکر شد. ایبو خطی از انرژی خانم لی را در قلبش داشت در نتیجه خانم لی نمی توانست به او دروغ بگوید زیرا دروغ خط تیزی از انرژی داشت که تمام جادوی جادوگر را شامل میشد و در صورتیکه خانم لی دروغ میگفت، ایبو آنرا حس میکرد.
خانم لی ناامیدانه آه کشید و ذرهای جادو به چشمان ایبو فرستاد و بازگشت آنرا مزه کرد: چیزی حس نمی کنم.
CZYTASZ
The Spell of wish (کامل شده)
Fanfictionریل لایف: داستان طلسم آرزو از تابستان ۲۰۲۱ شروع میشه از وسط سیل ههنان چین، جایی که وانگ ییبو برای کمک به سیل زدهها رفته بود ولی به دلایل عجیبی موقع امدادرسانی مفقود و باعث اتفاقات خاصی شد در واقع دلیل این وقایع به دو سال قبل برمیگرده به اوج روزها...