part1

1.4K 144 25
                                    

عصبی سمت میز میرم و دستمال و روش پرت میکنم.
همونطور که دارم دستمال میکشم زیرلب میگم: حالا میمردی قهوه‌ت و خالی نمیکردی رو میز؟
پوفی میکشم و بعد از تمیز شدن میز سمت پیشخون میرم.
- چته ته؟
سرم و بالا میارم و با اخم نگاهش میکنم.
- چیه؟
- جیمینا؟
میخنده.
- جانم؟
- ما می‌تونیم مشتری‌هامون و بزنیم؟
چشم‌هاش گرد میشن و میزنه زیرخنده.
اخم غلیظی میکنم.
- یاااا نخند من جدی‌ام. زنیکه رو دیدی؟ قهوه‌ش و خالی کرد روی میز.
لبخندی میزنه و میخواد حرف بزنه که صدای زنگوله بالای در میاد.
سریع سمت در کافه برمیگردم و به دختر‌های جوونی که وارد کافه شدن خیره میشم.
روی یکی از میز‌ها میشینن و من بعد اینکه مِنو رو برمیدارم سمتشون میرم.
- سلام خوش اومدید. چی میل دارین؟
منو رو دست یکیشون میدم و منتظر میمونم تا تصمیم بگیرن.
با حس نگاه خیره‌شون سرم رو پایین میندازم.
- عوم... ی کاپوچینو و چهارتا قهوه لطفا!
سرم و رو تکون میدم و دستم و دراز میکنم تا منو رو ازش بگیرم اما منو رو عقب میکشه.
با ابروهای بالا انداخته نگاهش میکنم.
تیکه‌ای از موهای بلوندش و پشت گوشش میزنه.
- ببخشید... شما صاحب این کافه‌این؟
سرم رو با تعجب تکون میدم.
- اون آقا کارمندتونه؟
رد انگشت اشاره‌ش رو دنبال میکنم و به جیمینی میرسم که داره با یکی از گارسونای دختر لاس میزنه.
نگاه دردمندم و ازشون میگیرم و سمت دختر برمیگردم.
- خیر خانوم. شریکم هستن.
لبخندی میزنه.
- اوه. ممنون.
با دوستاش پچ پچ میکنن و میخندن.
سمت پیشخون میرم و رو به جیمین بدون اینکه نگاهش کنم میگم: ی کاپوچینو و چهارتا قهوه برای میز شماره پنج.
تو کامپیوتر ثبتش میکنه و دوباره سمت دختر گارسون برمیگرده و میخنده.
پوزخندی میزنم و وارد رختکن میشم.
روی مبل میشینم و سیگاری روشن میکنم.
نباید انقدر بهم بریزم نه؟ مگه همیشه همین نبوده؟ مگه همیشه با دخترا خوش نمیگذرونه؟ نباید حسودی کنم نه؟ من فقط دوستشم. ما... فقط... دوستیم.
کام عمیقی میگیرم و به خاطر بغض تو گلوم، گلوم میسوزه.
سیگار و توی جاسیگاری خاموش میکنم و از جام بلند میشم.
سمت در میرم و توی در آهنی انعکاس خودم و میبینم.
نیشخندی میزنم.
- بیخیال ته. عادت کن!
از رختکن بیرون میرم و سمت جیمین میرم.
- سفارششون حاضر شد؟
- یکم دیگه حاضر میشه.
- اوکی.
روی صندلی میشینم و به هیکل قشنگش خیره میشم.
اون دخترا حق دارن. جیمین زیادی جذابه و من... حق داشتم که عاشق بشم.
نفس عمیقی میکشم و به زمین خیره میشم.
- گفتی برای کدوم میز؟
نگاهش میکنم که سینی رو سمتم گرفته.
- میز شماره پنج.
دستم رو دراز میکنم تا سینی رو بگیرم که سینی و عقب میکشه.
- عوم... خودم میبرم.
موهاش و حالت میده و سمت اون میز لعنتی حرکت میکنه.
پوزخندی میزنم و چرا حس میکنم قفسه سینه‌م تیر میکشه؟
بهش خیره میشم که با دختر مو بلوند حرف میزنه و میخنده و...
اوه. صبر کن! داره... ازش... شماره میگیره؟
لبم رو گاز میگیرم و به اون که میخنده نگاه میکنم.
صدای خنده بلند دختر تو کافه میپیچه و نگاهم و سمتش میکشه.
خوشگله. خب یجورایی خیلی خوشگله.
چشم‌هام و میبندم و محکم فشارشون میدم.
نمیتونم نفس بکشم. نمیتونم.
از جام بلند میشم و بی صدا از کافه بیرون میزنم.نفس‌های عمیق میکشم.
بایدم با اون دختر باشه. من ی پسرم. من هیچ شانسی ندارم. من...
خدای من، حتی یکمم شانس ندارم.
- هوف.
از دیوارای شیشه‌ای به داخل نگاه میکنم که جیمین پشت میز برگشته.
سرش رو بالا میاره و به دختر چشمکی میزنه.
پوزخندی میزنم و سیگاری از جیبم بیرون میارم و گوشه لبم میزارم. روشنش میکنم و پک های عمیق بهش میزنم.
***
دکمه پایین اومدن کرکره رو میزنم و سمت جیمین برمیگردم.
دستش رو روی گردنش میزاره و سوییچ و سمتم پرت میکنه که تو هوا میگیرمش.
- تو رانندگی کن ته! خیلی خسته‌م.
سرم رو تکون میدم و سوار ماشین میشیم و سمت خونه‌مون میرونم.
آره. خونمون، خونه‌ای که من و جیمین بعد از مستقل شدن اجاره‌ش کردیم و همخونه هم شدیم.
خونه‌ای که من اونجا عاشق جیمین شدم.
زیرچشمی نگاهش میکنم که سرش تو گوشیشه.
لبم رو گاز میگیرم.
- عوم... اون دختره، امروز تو کافه...
سرش رو بالا میاره و نیشخندی میزنه.
- خوشگل بود نه؟ شماره‌ش و گرفتم.
پوزخندی میزنم.
- آره دیدم.
میخنده و ضربه‌ای به بازوم میزنه.
- پسر، دختره بدجور دافه. حسابی رفتم تو نَخِش.
لبخند زورکی میزنم و دستم رو دور فرمون محکم میکنم انقدری که انگشتام سفید میشن.
ماشین و تو پارکینگ پارک میکنم و پیاده میشیم.
سوار اسانسور میشیم و من دکمه طبقه سوم و میزنم چون جیمین انقد سرگرم چت کردنشه که نمیتونه کار دیگه‌ای بکنه.
با ایستادن اسانسور سمت بیرون هلش میدم.
- یکم سرت و بیار بیرون فرار نمیکنه.
میخنده و کفشش رو درمیاره.
وارد خونه میشیم و برق و روشن میکنم.
مستقیم سمت اتاق خوابش میره و من سمت آشپزخونه.
یکم آب میخورم و روی کاناپه میشینم و تلویزیون میبینم.
با صدای شرشر آب میفهمم که رفته حموم.
***
تو خواب و بیدار‌ی‌ام که با شنیدن صداش از خواب میپرم.
- ته ته؟
آروم از جام بلند میشم و سمت اتاقش میرم.
فقط ی حوله دور کمرش بسته و رو تخت خوابیده.
- خیلی بدنم خسته‌س. یکم ماساژم میدی؟
چشم‌هام از بدنش گرفته میشن و با تعجب به چهره‌ش خیره میشم.
- چی...چیکار کنم؟
- ماساژم بده دیگه.
دستم رو پشت گردنم میبرم.
- اوه... من حوصله ندارم جیمینا خس...
سمتم میاد و دستم رو میگیره و روی تخت میکشونه.
- لطفا ته!
رو شکم میخوابه و من هنگ به بدنش که قطره‌های آب ازش سر میخورن خیره میشم.
زیرلب آروم میگم: فاک.
مگه میشه ی نفر  انقدر کامل باشه؟
آروم دست‌های سردم رو روی عضله‌ی گردنش میزارم که هیسی میکشه.
- دستات سردن.
نفس عمیقی میکشم و بدن سفید و جذابش و ماساژ میدم.
به سقف خیره میشم تا بدنش رو نبینم.
- ته ته؟
آب دهنم رو قورت میدم.
- بله؟
- این دختره مو بلونده که شماره‌ش و گرفتم‌. اسمش هاناعه. دوستش از تو خوشش اومده. میخوای شماره‌ش و برات بگیرم؟
دست‌هام از حرکت وایمیسن و قلبم تیر میکشه.
خیلی درد داره؟ که عشقت بخواد برات معشوق پیدا کنه.
اخم میکنم.
- نه.
- چرا؟ دختره خوشگلیه.
- گفتم نه جیمین.
- بیخیال ته شل کن. یکم باهاش باش ببین خوبه یا نه. بعدش جدا میشی فوقش.
پوزخندی میزنم.
- من مثل تو نیستم جیمین.
یهو سمتم برمیگرده و مچ دست‌هام و میگیره.
- مگه من چمه؟
به چشم‌های کشیده‌ش خیره میشم. چرا جادوم میکنه؟
- با تو عم ته. مگه من چمه؟
نیشخندی میزنم.
- هیچیت نیست فقط با نصف دخترای سئول بودی.
میخنده و روی تخت هولم میده.
آرنجش رو روی سینه‌م میزاره و توی صورتم خم میشه.
- خودشون میخوان ته. آخه تو نمیدونی من چقدر میتونم توی رابطه جذاب باشم.
نیشخندی میزنه و از جاش بلند میشه و سمت کمدش میره اما من هنوزهمونطوری خشکم زده.
____________
New🌝😂
تهیونگ عاشقم🥺❤️
تو این فیک هم مینوی هست و هم ویمین.
داستان دوتا دوست که خب...
اسپویل کنم یا چی؟😂

We are just friendsWhere stories live. Discover now