ثور ، لوکی ، واندا و استیو وارد برج شدند.ثور با قیافه ی گرفته و متعجب غر غر میکرد : من که نمیتونم بفهمم چی شده که همه یهو ناپدید شدن؟اصن چرا فقط اونجا بوده؟
واندا چشماشو چرخوند و نفسشو صدا دار بیرون داد : ثور آروم بگیر.بالاخره هر چیزی یه دلیلی داره همینجوری الکی که نیست . مثل بازی های تو نیست که زندگی واقعیه.
استیو : حالا این چه ربطی به بازی های ثور داره؟هر کسی یا چیزی رو دوست داره یکی دیگم دوست نداره.
واندا پوزخندی میزنه : بله بله یادم نبود.
لوکی دستی توی موهاش میکشه و با تاسف نگاهشون میکنه : میشه از موضوع منحرف نشید؟الان مسئله ی ما بازی های ثور یا هر چیز دیگه ای نیست ، مشکل ما غیب شدن چند نفره. پس لطفا یکم جدی باشید و ثور خواهشن ثور بازی در نیار .
ثور چشماشو چرخوند
+ چشم قربان
لوکی میشینه پشت میز و بقیه هم روی صندلی ها میشینن
_حالا خوب فکر کنید و حواساتون جمع باشه ، حدود ۲۰ نفر توی یه مغازه غیب شدن و دقیقا توی همون لحظه برای ۳ دقیقه دوربین های امنیتی هم از کار افتادن و نمیشه گفت که اون افراد فرار کردن چون کسی بیرون از مغازه چیزی ندیده .
استیو : ولی آخه ۳ دقیقه؟ به نظرم زمان کمیه امکان نداره یه آدم ربایی یا همچین چیزی باشه.
_درسته ۳ دقیقه زمان کمیه برای جابه جایی ۲۰ نفر . اگر در نظر بگیریم یه آدم رباییه اونوقت آدم رباها باید خیلی زیاد باشن که در اون صورت هم به نظر من امکان پذیر نیست.
+ممکنه که یه نیروی عجیب باشه ، یچیزی با توضیح عملی؟
واندا سری تکون میده : حتی ممکنه یه جهش یافته باشه مثل خودمون.
ثور که صندلی رو برعکس کرده و روش نشسته از پشتی صندلی آویزون میشه : اااه بیخیااال یچیزی هست دیگه حالا هر چی باشه ، آدم ، توضیح عملی ، آدم فضایی ، هر چی ، تا الان جلوی همه چی رو تونستیم بگیریم ازین به بعدم همینه الکی جوش ندید
- ثور انقدر بیخیال نباشه بالاخره که باید بفهمیم چیه که بشه باهاش مبارزه کرد یا جلوشو گرفت ، ندوسته نمیشه
+شایدم ثور درست بگه از کجا میدونید ، شاید دوباره اتفاق بیفته و ما این دفعه آماده ایم و جلوشو میگیریم
_ استیو اگر ندونیم با چی طرفیم چطوری آماده باشیم و اینکه میشه انقدر طرف ثور رو نگیری و یکمم منطقی باشی؟
ثور : خب خب آروم سر من دعوا نکنید...
لوکی موقع بحث بقیه به یه گوشه خیره شده بود و فکر میکرد.
بقیه هم انقدر سرگرم بحث بودن که متوجه نشدن فردی با یه شنل مشکی زمخت داشت از قسمت تاریک و سایه ی اتاق نگاهشون میکرد. لوکی کم کم توجهش به اون فرد جمع شد و با آرنج زد به پهلوی ثور و به سایه اشاره کرد.
_آی چته نمیب..... اون کیه؟
واندا و استیو هم حالا به اون سمت نگاه میکردند. واندا با لحن محکمی رو با سایه کرد.
_تو کی هستی؟چجوری اینجا اومدی؟
فرد چند قدم آروم سمتشون برداشت
+من..؟خب....اگر خوشتون اومد نظرتونو بگید😄
ESTÁS LEYENDO
Mcu Hell
Fanficفنفیک مارول و ومپایر دایریز توی این دنیای موازی انتقام جویان چهار نفر هستند که دچار جهش ژنتیکی شدند...