10:نمایشگاه

1.3K 196 25
                                    

جونگ‌کوک بعد از خداحافظی به طرف ماشینش پا تند کرد و به پدرش اطلاع داد که داره زودتر می‌ره، قبل از اینکه داخل ماشین بشینه یونگی رو دید که توی حیاط ایستاده.

سریع جهتش رو عوض کرد و یونگی رو صدا زد که به سرعت یونگی به طرف منبع صدا برگشت، کوک بی‌تأمل بغلش کرد که یونگی از تعجبش تکون ریزی خورد:

«اوه هیونگ حالت بهتر نشده!؟»

یونگی لبخندی زد و گفت: «داری خفه‌م می‌کنی پسر!»

جونگ‌کوک ازش جدا شد که یونگی جواب داد: «بهتر از قبلم.»

کوکی که از این موضوع خوشحال بود تبسمی کرد و به شونهٔ هیونگش ضربهٔ آرومی زد: «خوشحالم که اینو می‌شنوم یونگی هیونگ...»

یونگی سری تکون داد و بحث رو تموم کرد: «پسر من دیگه باید برم پیش پدرم برو خونه و استراحت کن، ممنون که اومدی.»

جونگ‌کوک تعظیمی کرد و سوار ماشینش شد، در گوشه‌ای دیگه تهیونگ داشت با جیمین خداحافظی می‌کرد و این‌بار رو نخواست سربارِ دوستش بشه، پیش یکی از خدمه‌ها رفت و گفت: «ممنون می‌شم اگر یک تاکسی‌ای چیزی خبر کنید-»

صدایی مردانه پشت سرش متوقفش کرد: «لازم به اینکار نیست، آقای کیم من شما رو می‌رسونم.»

به طرفش برگشت و با دیدنِ فرد رو به روش بزاقش رو با صدا پایین فرستاد، کتِ کوک رو محکم‌تر چسبید، اون پدرِ جونگ‌کوک آقای جئون بود!

باورش نمی‌شد آقای جئون بخواد تا خونه برسونتش؛ آپای کوک سوالی نگاهش کرد که تهیونگ دستپاچه شد و گفت: «ن-نه لازم به این کار نیست خیلی ممنونم!»

پدر جونگ‌کوک خنده‌ای کرد و جواب داد: «بیخیال مرد زودباش من می‌برمت این حرف‌ها رو نداریم که!»

منتظر نگاهش کرد و تهیونگ هم که نمی‌تونست نه بیاره همراهش به سمت ماشین رفتند و پدر کوک بعد از روشن کردنِ ماشین به تهیونگ علامت داد تا سوار بشه.
تهیونگ معذب شده و دو دل بود، همه افکار منفی‌اش رو کنار گذاشت و سوار ماشین شد و مسلماً ماشینی که اون داشت زمین تا آسمون با ماشین این میلیونرها فرق می‌کرد.

چند دقیقه‌ای در سکوت سپری شد که پدر جونگ‌کوک به حرف اومد: «امشب کار شما و دوستتون خیلی عالی بود من به شخصه لذت بردم.»

تهیونگ لبخند خجولی زد و زیر لب تشکر کرد، آقای جئون سرش رو به سمت تهیونگ کج کرد و گفت: «شما هم مثل برادرتون هستید، ساکت و آرام، ووک هم همینطوره هم توی کار هم توی زندگی‌ای که من دیدم!»

تهیونگ با سر تایید کرد و زمزمه کرد:««بله درست می‌فرمایید.»

پدر جونگ‌کوک خندید و با لحنی عامیانه‌تر مشغول صحبت با پسرک شد: «یااا! اونقدر با من رسمی صحبت نکن اون غولی که توی رسانه‌ها صحبت می‌کنن دربارش دیگه رفته و این منم!»

𝖣𝗋𝗎𝗇𝗄 𝖯𝖺𝗋𝗍𝗇𝖾𝗋 ✔︎「TK」Where stories live. Discover now