جیسونگ رو محکمتر فشرد و بعد عقب رفت. به جای جایِ صورت سنجاب دلبندش نگاه انداخت و عطر تنش رو به ریه هاش کشید. اون پسر کوچیک با صورتی که در اثر سختی راه سیاه و کثیف شده بود، بازهم برای مینهو زیباترین تندیس عالم به حساب میاومد. چشمان نافذش و لبخندی که به پهنای صورت میزد، چیز کوچیک نبود که مینهو ساده ازشون گذر کنه؛ اون تمام جزئیاتِ وجود جیسونگ رو از اعماق قلبش، ستایش میکرد.
دلش میخواست دوباره پسر کوچکش رو میون بازوهاش بگیره و جلوی همه ی این آدمها، تا جایی که هردو دچار کمبود اکسیژن میشن ببوسه، اما میدونست اون سنجاب ریزجثه از عشقبازی جلوی بچه های انبار خجالت میکشه و خب حرف، حرفِ معشوقه ی نازنینش بود!
هیونجین چشم از نگاههای عاشقانه ی اوندوتا برداشت و به فلیکس که درست کنارش ایستاده بود، نگاه کرد. اون هم محو جیسونگ و مینهو شده بود؛ انگار از نگاهشون خونده بود که چیزی بینشونه.
- فنریز، همینطور که بچه ها بار رو توی انبار تخلیه میکنن، لیست رو چک کن تا چیزی از قلم نیوفتاده باشه.
هیونجین گفت و با دست به جونگسان اشاره کرد تا به همراه مینهو و جیسونگ و سایر بچه ها، بار رو از کامیون بیرون بیاره.
فلیکس بعد ازینکه نگاهش رو از اون دوتا برداشت، باشه ای گفت و به همراه بقیه دور شد. جونگین سمت هیونجین قدم برداشت. گرد و خاک کمی که روی موهای پارتنرش نشسته بود رو نوازش گونه کنار زد و سمتش خم شد تا زیر گوشش زمزمه کنه..- خیلی دوستش داری!
- چی؟هیونجین ابروش رو بالا داد. ایده ای نداشت که جونگین درباره ی چی حرف میزنه.
- این پسر کک و مکی رو میگم. از همون دیروز متوجه نگاههای مملو از دلباختگیت شدم!
هیونجین جوابی نداد.
- لازمه شروط قردادمون رو یادآوری کنم؟
- هدفت از این حرفا، اونم دقیقا توی این مکان نا مناسب چیه جونگ؟ متوجهی که نمیخوام کسی متوجه رابطه ی بین من و تو بشه؟جونگین پوزخند زد. حضور اون پسر کوچک زیبا کنار هیونجین بهش احساس خطر میداد. به هرحال هیونجین تنها مهره ی اون برای رسیدن به هدفش بود، دوست نداشت اون پسر قد بلند با عاشقِ فردِ دیگری شدن، جونگین رو از رسیدن به هدفش باز بداره.
- الان دیگه اهمیتی نمیدم که کسی بفهمه و خب... ظاهرا مجبورم بند پنجم قرار داد رو یاداوری کنم. تا پایان مهلت قردادمون، هیچ کدوم از طرفین حق ورود به یک رابطه ی جدید رو ندارن. در جریان هستی دیگه، مگه نه؟
هیونجین دقیقا مثل خودش پوزخندی تحویلش داد و دستاش رو توی جیبش فرو کرد.
- همه ی این حرفهارو زدی تا تهش بفهمی چیزی بین من و فنریز هست؟ پس بذار جوابت رو بدم! هیچ چیزی بهجز دوستی بین من و اون پسر شکل نگرفته. درسته تا لجن غرق فساد شدم اما هنوز یه چیزی توی وجودم باقی مونده اونهم شرافته! شرافت برای اینکه به خودم اجازه ندم وقتی شبا با یکی سکس میکنم، روزا به یکی دیگه عشق بورزم.
ESTÁS LEYENDO
𝑯𝒂𝒓𝒎𝒐𝒏𝒊𝒐𝒖𝒔[𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]
Romance_ دیشب خوب خوابیدی؟ دقیقه ای بعد هیونجین با صدای بلند، فلیکس رو مخاطب قرار داد. _ مگه میشه تو لالایی بخونی و من خوب نخوابم؟ فلیکس از داخل سرویس بهداشتی، متقابلا فریاد زد و لبخند بزرگ هیونجین که حالا روی لباش نقش بسته بود رو ندید. _ ولی من خوب نخواب...