تهیونگ هم پایین اومد و جیمین رو در حالیکه برای جونگکوک تکیلا حاضر میکرد دید.
خب... جیمین دوست صمیمیِ ته بود ولی این از جذابیتی که جیمین توی ذهن کوک داشت چیزی کاسته نمیکرد! موهای بلوندش که موقع حرکت کردنش مدام روی پیشونیش به چپ و راست تاب میخوردند صحنهٔ زیبایی بود.
کوکی یواشکی گوشیش رو در آورد و از جیمین که در حال کار ولی نیم رُخاش به سمت جونگکوک بود عکسی از پایین گرفت.با تماشای عکسی که گرفته بود لبخند زد و تهیونگ اخمی کرد و به سمتش رفت: «ببخشید آقای جئون کسی بهتون نگفته وقتی از فردی اجازه نگرفتید ازش عکس نگیرید؟»
کوک نیشخندی زد و برای جبران اون حرص دراریِ ته ته جواب داد: «اوه ولی اثرهای هنری وقتی ارزششون بالا میره که یهویی ثبت بشن...»
تهیونگ دهن کجیای کرد و روی کانتر کمی خم شد: «بعد شما اسم دوست منو میذارین اثر هنری؟ این یه نوع تعریفه؟!»
جونگکوک هم نزدیکتر شد و با سماجت حرف رو برگردوند: «بیخیال بارمن، اون درست مثلِ شاهزادههای قرون وسطا میمونه... اون اندام و زیبایی از یه باریستای ساده بعیده!»
ته ته دندونهاش رو روی هم سایید و لیوان تکیلایی که جیمین با استرس و زیر حرفهای معذبکنندهٔ اون دو نفر آماده کرده بود رو آروم به میز کوبید و زمزمه کرد:
«فقط شات تکیلاتون رو بنوشید و دست از سر دوست من بردارید.»
کوک زبونش رو به داخل لبِ پایینش فشار داد و با تعجبی که به معنای تمسخر بود گفت: «و اگه دست از سرش برندارم چی؟»
تهیونگ لبش رو با حرص گزید و با لبخند مرموزی جلوی صورتِ کوکی جواب داد:
«اونوقت جای مشتم روی صورتِ خوشگلت رد میاندازه...»
جونگکوک تک خندهای کرد و به سخرهش گرفت: «نه بابا! نمیدونستم بارمنها هم مشت زدن بلدن!»
ته لیسی به لبش زد و گفت: «بارمنها صرفاً چون نوشیدنی سرو میکنن به این معنی نیست که قراره در صورت لزوم دست روی دست بزارن و هیچ کاری نکنن...»
کوک که از این گستاخی و سماجتِ پسر خوشش اومده بود ابرویی بالا انداخت و شاتش رو در یک چشم بر هم زدن نوشید و دوباره شات رو جلوی جیمین گرفت:
«یکی دیگه بریز...»
جیمین آب دهنش رو قورت داد و وقتی دستش رو به شات رسوند تا برش داره تهیونگ زودتر زحمتش رو کشیده بود:
«لازم نیست چیمی من خودم برای آقای جئون میریزم.»
جیمین رو کنار زد و با چشم غرهٔ وحشتناکی که به طرف جونگکوک رفت شاتش رو پر کرد، کوک کوتاه خندید و هیچی نگفت.
.............................................
کلید رو انداخت و در رو باز کرد، نامجون تنِ کوفته شدهش رو روی کاناپه انداخت، جین به سمت آشپزخونهٔ نامجونی رفت و با صدایی که به گوشِ نامجون برسه گفت:
ESTÁS LEYENDO
𝖣𝗋𝗎𝗇𝗄 𝖯𝖺𝗋𝗍𝗇𝖾𝗋 ✔︎「TK」
Fanfic[شریکِ مست] [تهیونگ، باریستای بزرگترین و کولترین بارِ سئوله و جونگکوک،اوه! اون پسر یه شیطونِ به تمام معناست! مطمئناً این پسر هر شب به اون بار میره نه؟ ولی ممکنه محض رضای خدا یه بار کارما کارش رو درست انجام بده و اونها رو به هم نزدیک کنه؟] 🍸≘...