⚫33

1.1K 284 119
                                    



"پارک جیمین"

کتم و در اوردم و وارد عمارت شدم

-جانگکوک؟

همزمان سعی کردم با کتم جلوی پیراهنم که خونی بود و بپوشونم حس میکردم خون جین سر تا پام و گرفته حس تهوع بهم میداد ولی از طرفی انگار خیالم و کمی فقط کمی راحت کرده بود

از پله ها بالا رفتم جانگکوک کجا بود که جوابم و نمیداد؟تو اتاق کارش بود؟

-جانگکوک؟

همزمان با باز شدن در و بیرون اومدن جانگکوک به همراه یه خانومی از اتاق کارش شوکه سر جام ایستادم لبخند درخشان جانگکوک با دیدنم خشک شد ناباور اسمم و زمزمه کرد

-جیمین

کتم و محکم تر جلوی پیراهنم گرفتم به جانگکوک و خانم سن بالای کنارش که با اخم نگاهم میکرد نگاه کردم : سریع برمیگردم

برگشتم و مسیر اتاق مشترکم و با جانگکوک و طی کردم از استرس داشتم پس میوفتادم

اون مادرش بود؟

ولی اون که قرار نبود الان بیاد

وارد اتاق شدم کت و پیراهنم و در اوردم و توی لباس کثیف ها انداختم شلوارم و در اوردم که تازه متوجه خون پایین پارچه اش شدم

خون اون لعنتی تمام بدنم و به گند کشیده بود

کفشم و که اثار خون روش مشخص بود و در اوردم و پرتش کردم گوشه حموم و زیر دوش ایستادم و سعی کردم بدنم و بشورم

"جئون جانگکوک"

به مادرش نگاه کرد که روی مبل نشسته بود و توی فکر بود

اروم صداش زد: مامان

-واقعا جانگکوک؟با همچین ادمی قرار میذاری؟ بوی گند مواد و دود و خون تمام بدنش و پر کرده بود

-جیمین اونجوری نیست که فکر میکنی مامان اون فقط ناخواسته درگیر یه سری مسائل شده

-اون افتضاحه و مناسبت نیست واقعا نمیفهمم جانگکوک تهیونگ و به خاطر این پسره ول کردی؟

-تو نمیشناسیش

-تو شناختیش که با سر تا پا خونی بودنش مشکلی نداری؟ محض رضای خدا اون چیه؟ یه مافیا؟ یا از صحنه جرم برگشته و یه پلیس؟رو پلیس ها و درجه دارا فتیش داری؟چون ممکنه هر کدوم از این ها باشه جز شطرنج بازی که تو گفتی

جانگکوک که خودشم از استرس داشت دیوونه میشد فقط ساکت شد جیمین خودش و قاطی چه کثافتی کرده بود؟

-باورم نمیشه جانگکوک باورم نمیشه بهم گفتی از تهیونگ جدا شدی و با یکی بهتر از اون اشنا شدی من برات خوشحال بودم حتی زودتر اومدم تا ببینمش کیه که انقدر با ذوق در موردش حرف میزنی

chess king📍 |kookmin|Where stories live. Discover now