"پارک جیمین"
کتم و در اوردم و وارد عمارت شدم
-جانگکوک؟
همزمان سعی کردم با کتم جلوی پیراهنم که خونی بود و بپوشونم حس میکردم خون جین سر تا پام و گرفته حس تهوع بهم میداد ولی از طرفی انگار خیالم و کمی فقط کمی راحت کرده بود
از پله ها بالا رفتم جانگکوک کجا بود که جوابم و نمیداد؟تو اتاق کارش بود؟
-جانگکوک؟
همزمان با باز شدن در و بیرون اومدن جانگکوک به همراه یه خانومی از اتاق کارش شوکه سر جام ایستادم لبخند درخشان جانگکوک با دیدنم خشک شد ناباور اسمم و زمزمه کرد
-جیمین
کتم و محکم تر جلوی پیراهنم گرفتم به جانگکوک و خانم سن بالای کنارش که با اخم نگاهم میکرد نگاه کردم : سریع برمیگردم
برگشتم و مسیر اتاق مشترکم و با جانگکوک و طی کردم از استرس داشتم پس میوفتادم
اون مادرش بود؟
ولی اون که قرار نبود الان بیاد
وارد اتاق شدم کت و پیراهنم و در اوردم و توی لباس کثیف ها انداختم شلوارم و در اوردم که تازه متوجه خون پایین پارچه اش شدم
خون اون لعنتی تمام بدنم و به گند کشیده بود
کفشم و که اثار خون روش مشخص بود و در اوردم و پرتش کردم گوشه حموم و زیر دوش ایستادم و سعی کردم بدنم و بشورم
"جئون جانگکوک"
به مادرش نگاه کرد که روی مبل نشسته بود و توی فکر بود
اروم صداش زد: مامان
-واقعا جانگکوک؟با همچین ادمی قرار میذاری؟ بوی گند مواد و دود و خون تمام بدنش و پر کرده بود
-جیمین اونجوری نیست که فکر میکنی مامان اون فقط ناخواسته درگیر یه سری مسائل شده
-اون افتضاحه و مناسبت نیست واقعا نمیفهمم جانگکوک تهیونگ و به خاطر این پسره ول کردی؟
-تو نمیشناسیش
-تو شناختیش که با سر تا پا خونی بودنش مشکلی نداری؟ محض رضای خدا اون چیه؟ یه مافیا؟ یا از صحنه جرم برگشته و یه پلیس؟رو پلیس ها و درجه دارا فتیش داری؟چون ممکنه هر کدوم از این ها باشه جز شطرنج بازی که تو گفتی
جانگکوک که خودشم از استرس داشت دیوونه میشد فقط ساکت شد جیمین خودش و قاطی چه کثافتی کرده بود؟
-باورم نمیشه جانگکوک باورم نمیشه بهم گفتی از تهیونگ جدا شدی و با یکی بهتر از اون اشنا شدی من برات خوشحال بودم حتی زودتر اومدم تا ببینمش کیه که انقدر با ذوق در موردش حرف میزنی
YOU ARE READING
chess king📍 |kookmin|
Fanfiction[شاه شطرنج] • |پایان یافته| _ تو بازی و ساختی و من تمومش میکنم و حالا «کیش و مات» کاپل اصلی: کوکمین _ یونمین ژانر: جنایی_رمزالود_عاشقانه