Part 44

78 15 3
                                    

♠جاسوس♠

.・✫・゜・。.

پارت 44

ییشینگ:منو میبخشی؟...

آینور لبخندی میزنه و سرشو تاکید وار تکون میده...

ییشینگ آینور رو هل میده نزدیک صورتش...

این بار آینور بود که بوسه ای روی لبهای ییشینگ کاشت...

کم کم چشمای هردو بسته میشه و به خواب میرن...

روز بعد آینور با صدای زنگ گوشی ییشینگ از خواب بیدار میشه...با دیدن اسمی که روی گوشی به نمایش دراومده بود سیخ سرجاش بلند شد:وای بابام.....

ییشینگوهلش میداد تا بیدار بشه:کای کای پاشو بابام داره بهت زنگ میزنه...

ییشینگ اون پهلو شد و پتورو کشید روی خودش...

آینور:کای بیدار شوووو فکر کنم به بابام واسه دیروز اطلاع دادن که چیشده...پاشووووو..

آینور پتورو از روی ییشینگ برمیداره و دستاشو میگیره و به زور بلند میکنه..

ییشینگ درحالیکه چشماش نیمه باز بود گوشی رو میگیره:بله....

الاسد:الو کای سریع بیا پیشم ....

ییشینگ خمیازه ای میکشه:خب چرا چیشده؟..

الاسد:اینو من باید ازت بپرسم‌.‌‌.... به گوشی آینورهرچی زنگ میزنم میگه در دسترس نیست...برو دنبالش و اونم باخودت بیار...

ییشینگ:امااخه....قط کرد...

آینور با نگرانی به ییشینگ نگاه میکرد:به بابام چی بگیم؟ ..

اگر دیگه نزاره تنها جایی برم چی؟ اگربازداشتم کنه چی؟..کای کمکم کن...

ییشینگ:آینور رو میکشونه بغل خودش و دوباره دراز میکشه و پتو رو روی جفتشون میزاره....

آینور با حرص میگه:کااای الان وقت خوابهه؟؟ اصلا شنیدی من چی گفتمم.. بابام مگه نگفت الان بریم پیشش؟؟...

ییشینگ آینور رو به خودش فشار میده:دِههه چقدر زر میزنه تولهه... آینور:عمت زر میزنههه.

ییشینگ:هههه چیکار به عمه نداشته من داری اخه توو..

آینور: خب پس خودت زر میزنی...

ییشینگ لپ آینور رو گاز میگیره:وقتی حرص میخوری خیلی خوردنی میشی...

آینورخجالت میکشه و به چشمای ییشینگ نگاه میکنه که کم کم داشتن شیطون میشدن....

آینور با دیدن چشماش خواست فرار کنه که ییشینگ میگیرتش و روش خیمه میزنه:حالا کجا با این عجله؟درخدمتتون بودیم...

آینور:کای دست بهم بزنی اینقدر جیغ میزنم تا سقف بیاد پاییننن... دستشو روی سینه ییشینگ میزاره و هلش میده اما دریغ از یه ذره تکون....

▪︎Spy▪︎Donde viven las historias. Descúbrelo ahora