جونگکوک بالاخره خونه رفتهبود و چراغهای بار دیگه رو به خاموشی میرفتند، جمعیت کم و کمتر میشد و باریستا ها دیگه از بار خارج میشدن.
تهیونگ هم بعد از بغل کردنِ جیمین سوارِ ماشینش شد و به سمت خونه رفت، چیزی که باعثِ تعجبش شده بود این بود که توی این ساعت از شب چرا برقهای خونه روشنه چون خانوادهش عادت داشتن زود بخوابن.ابرویی بالا انداخت و وارد شد و با دیدن فرد مورد نظر اول اخمی کرد ولی بعد کمکم چشمش درشت شد و به سمتش رفت و با خنده گفت:
«خانومِ ها جی وون!»
خالهاش که ووک رو بغل کرده بود از آغوشش در اومد و با صدای ته به سمتش برگشت و وقتی دیدش با خوشحالی دستاش رو باز کرد و گفت:
«تهیونگی! چطوری عزیزم؟»
تهیونگ بیتوجه به سن و هیکلی که داشت مثل بچهها به سرعت خودش رو به خالش رسوند و محکم بغلش کرد، جی وون جیغی خفیف از سر خوشحالی کشید و فشار انگشتهاش رو روی پشت تهیونگ بیشتر کرد.
تهیونگ چشماش رو بست و عطری که خالهش روی لباس زده بود رو عمیقاً وارد ریهاش کرد، بعد از چندین ثانیه بیحرکت توی بغلِ هم بودن بالاخره جدا شدند، ته ته لپای نرم خالهاش رو لای دستاش چلوند و با خندهی باکسیش زمزمهای نسبتاً بلند کرد:
«آرتیستِ جهانی وارد میشود!»
وون دستاش رو روی مچهای تهیونگ گذاشت و دستایی که دور گونههاش حلقه کرده بود رو پایین آورد و مشتی آروم به بازوش زد: «یاااا! من هنوز خالتما!»
تهیونگ لبخندی زد و گونهٔ خالش رو بوسید و انگشت اشارهاش رو توی هوا تاکیدی تکون داد و ذکر کرد: «البته خالهای که دو سال همش ازم بزرگتره...»
جی وون ابرویی بالا انداخت و حالت تهاجمی به خودش گرفت، وقتی با عصبانیت شروع کرد به راه افتادن دنبال خواهر زادهش و غر غر کردن، تهیونگ با قهقههای داخل اتاقش رفت.
و این حقیقت داشت چون مادربزرگ تهیونگ درست وقتی اومای ته با پدرش آشنا شد خالهاش رو خیلی ناگهانی حامله شد، اون زمان مادر تهیونگ تازه وارد هجده سالگی شده بود!و زمانی که ازدواج کرد، خالهاش یه نوزادِ چند ماهه بود، دو سال بعد اوماش تهیونگ رو حامله بود ولی بازم با اون حال با خواهر کوچولوش با اشتیاق بازی میکرد و شوهرش هم مشکلی با این نداشت چون جی وون خیلی دوستداشتنی بود.
مطمئناً پدر تهیونگ هم با دیدنِ این منظره که همسرش با شکم بر آمدهای با خواهرش که الان بیشتر میخورد بچهاش باشه، با دومین خواهر زادهٔ آبجی کوچولوش توی شکمش، داشت با اسباب بازی جی وون رو مشغول می کرد و این خیلی کیوت و بامزه به نظر میرسید.
تازه چند ماه از تولد دو سالگیِ جی وون میگذشت که دومین خواهر زادهش یعنی تهیونگ به دنیا اومد و ووک در اون زمان یک ساله بود.
ESTÁS LEYENDO
𝖣𝗋𝗎𝗇𝗄 𝖯𝖺𝗋𝗍𝗇𝖾𝗋 ✔︎「TK」
Fanfic[شریکِ مست] [تهیونگ، باریستای بزرگترین و کولترین بارِ سئوله و جونگکوک،اوه! اون پسر یه شیطونِ به تمام معناست! مطمئناً این پسر هر شب به اون بار میره نه؟ ولی ممکنه محض رضای خدا یه بار کارما کارش رو درست انجام بده و اونها رو به هم نزدیک کنه؟] 🍸≘...