Louis pov:
"لوعه"
لحجه واقعا زیبایی داره...
دستم رو طرفش گرفتم تا بگیرتش و بلند بشه
چند ثانیه به دستم نگاه کرد اما بعد دستم رو گرفت و من بالا کشیدمش
" سلام لاو حالت خوبه؟"
بخاطرِ اینکه لاو صداش کرده بودم خجالت کشید و سرش رو پایین انداخت
" هری بنده کفشت بازه "
"آره آخه میدونی... داشتم تلاش میکردم ببندمش ولی بعدش تو اومدی و خب نشد"
به بنده کفشش نگاه کردم و جلوش زانو زدم
"چیکار داری میکنی؟"
رویه زانوم ضربه زدم تا بفهمه باید پاش رو رویه زانوم بزاره
"اوه نه نه نه من قرار نیست اینکارو بکنم خواهش میکنم بلند شو زمین خیسه و اینجا خیلی سرده "
مچه پاش رو تو دستم گرفتم و آروم بالا آوردم تا رویه زانوم بزارم
" نکن آخ درد گرفت محکم گرفتی لو"
'لو' خب این جدید بود کوچولو
میدونستم فقط اینو میگه تا انجامش ندم
با این حال خیلی دقت کردم که اصلا پاش رو تو دستم محکم نگیرم
بالاخره موفق شدم بند کفششو ببندم و اون بلافاصله پاش رو از رویه زانوم برداشت و
دستم رو گرفت تا بزور منو بالا بکشه تا از رویه زانوم بلند بشم
به خواستش عمل کردم و جلوش وایستادم
" خب... اهم ... خیلی خیلی ممنون حالا اگه اجازه بدین من برم خونه "
پیاده؟ تو این هوا؟ داشت سیل میومد
من چیزی حس نمیکردم اما اون قاعدتا سردش بود
میشد از لرزیدنش فهمید" با من بیا "
با تعجب به من نگاه کرد
" تاحالا با من سوارِ ماشین شدی لاو زودباش بیا نگران نباش گازت نمیگیرم"
شایدم گرفتم... نه نه نه
درسته کششم بهش زیاد بود اما هیچوقت قرار نبود به زور گازش بگیرم و ازش تغذیه کنم
بویه خون تویه رگاش رو همیشه حس میکردم
وقتی جایی از بدنش زخم بود من اولین نفری بودم که متوجه میشد
مهم نبود زخم چقدر کوچیک بود
فقط یه خراش کافی بود تا من بویه خونِ شیرینی که تو رگاش جریان داشت رو حس کنم....حالا هیچ جایی از بدنش زخم نیست
میتونم بفهمم
این خوشحالم میکرد چون دفعه قبل دستاشو بخاطرِ استرس تیکه تیکه کرده بود
اما ایندفه زخما تقریبا خوب شده بود
VOCÊ ESTÁ LENDO
pretty boy(persian)
Romanceهری پسریه که بخاطره از دست دادنه پدر و مادرش دوسته خانوادگیشون جیمز مراقبشه و هریو مثله بچه خودش دوست داره هری هرروز تویه جنگل قدم میزنه همچی خوب بود تا اینکه یه روز چیزی تویه جنگل چیزی دید ... اون چی بود؟