part•°3

882 181 51
                                    

Hey there👋🏻

با هم از گالری بیرون رفتیم.
_ماشینم رو پشت گالریت پارک کردم.میرم بیارمش اینجا.لطفا همينجا منتظر بمون

میخواستم بگم خودم ماشین آوردم اما بودن توی ماشین اون و کنارش لذتی داره که حتی اگه ماشینمو بدزدن از بین نمیره.پس فقط گفتم :

+چشم..ممنون

لبخند مضحکی رو لبم بود ولی نمیتونستم از بین ببرمش پس فقد سرمو پایین انداختم . صدای بوق ماشینی باعث شد سرمو بالا بیارم.با فکر اینکه ماشين كيم تهیونگه سمتش رفتم.درو باز کردم اما پسر جوونی که تو جایگاه راننده نشسته بود متعجبم کرد.گیج نگاش کردم.ینی رانندهٔ کیم تهیونگہ ؟ کمی تو ماشین خم شدم که صندلی پشت رو ببینم تا اگر وی اونجا بود برم عقب بشینم . دستم کشیده شد و تو ماشین افتادم.تا به خودم بیام پسر درو بست و قفل مرکزی رو زد.با ترس و استرس نگاش کردم .

=سلام بیبی بوی..جایی تشریف میبری ؟

ترس بند دلمو پاره کرد.تموم این مدت با ماشین خودم اینور اونور میرفتم که از منحرفا در امان باشم.ولی یه شب که با کیم تهیونگ میخواستم برم باید دزدیده بشم ؟ اونم توسط یه منحرف ؟ این چه سرنوشتیه ؟

+ درو باز کن باید برم..اشتباهی سوار شدم.کسی منتظرمه

=عیبی نداره چه فرقی میکنه ؟ منم یه کَس..بیا خوش بگذرونیم بیبی بوی.بنظر شرقی میای.تو پورن هاب سکس آسیایی رو دیدم.بيبى بوياشون فوق العادن..آه..نمیتونم صبر کنم بیا حرکت کنیم .
+نه..نهههههه

به پنجره کوبیدم تا عابری به دادم برسه.یهو کسی به پنجره راننده کوبید.به اون سمت نگاه کردم.کیم تهیونگ بود.خدای من! تا دیدمش بغضم شکست و اشکام ریخت .

_درو باز کن پسرهٔ پست فطرت..بازش کن

پسر که اوضاع رو خطری دید سریع ماشینو به راه انداخت .نهههههه

+ نرو عوضی بذار پیاده شم ... با توعم آشغااال

پسر پوزخندی زد و به راهش ادامه داد.به آینه بغل نگاه کردم.کیم تهیونگ تو ماشینش نشست و دنبال ما اومد.کمی دلم گرم شد.با حس لمس شدن رونم برگشتم سمت راننده.سعی کردم با دستام دستشو پس بزنم که یهو با دستش عضوم رو از رو شلوار فشرد .

+آااااا... آیی

اشکام باعث میشدن نتونم خوب ببینمش تا مهارش کنم.هق هق میکردم . اون لذت میبرد و صدايي مثل غریدن میداد.سعی کردم اشکامو پاک کنم.پسر رو دیدم که با نگاه کثیف و شهوتیش با لذت و دهن باز نگام میکرد.چشمم به جلو افتاد.ماشینی یهو اومد جلوی ماشین پسر.با ترس گفتم :

+ جلوتو ببين

ياد حرفای دو هفته پیشم جلوی گالری استاد افتادم.به خدا قول دادم بعد ازینکه تهیونگ رو تو گالریم دیدم برم پیش مامان بابام.ینی داشت اتفاق می افتاد ؟ چرا وقتایی که کیم تهیونگ رو میبینم میخوام بیشتر زنده بمونم و از زندگی لذت ببرم ؟ نه نمیخوام بمیرم.خم شدم و فرمون رو سمت چپ چرخوندم.سرعت لعنتیش خیلی زیاد بود و کنترلش سخت.بدتر اینکه اون پسر در حال لیس زدن و مکیدن گردن و ترقوم بود.اگه با همین سرعت ادامه میدادیم میخوردیم به گارد ریل و آهنش از وسطمون رد میشد و میکشتمون.با ترس آخرین نگاهمو به جلو انداختم.پسر راننده مست بود و هیچی نمیفهمید.یهو ماشین تهیونگ رو دیدم.سمت چپمون.نه نه نه نه نههههههه.اون داشت برای من فداکاری میکرد.میخواست ماشین ما به اون بخوره و اونو هل بده سمت گارد ریل و خودم چیزیم نشه.نه نمیتونم نمیذارم بخاطر من خون از دماغش بچکه.پدر و مادرمم توی تصادف از دست دادم،نمیذارم یه تصادف دیگه یه فرد عزیز دیگمو ازم بگيره .سريع خم شدم پایین و بدون توجه به دستای کثیف پسر روی باسنم پای لعنتیش رو از روی پدال گاز برداشتم و ماشین رو روی رانندگی اتومات گذاشتم.چون دیر شده بود به ماشین تهیونگ خوردیم و هلش دادیم.ولی بعدش مسیر ماشین رو صاف کردم و ماشین اون منحرف نشد.نفس راحتی کشیدم.صدای بوق ماشینارو میشنیدم.یه خیابون نظاره گر صحنه تصادف بود.البته تصادفی که جلوش گرفته شد.تموم شد؟ پسر راننده گیج بود.از فرصت استفاده کردم و ماشین رو به کنار جاده کشوندم.بدون توجه به ماشینای پشت سرمون متوقفش کردم.سرعت ماشینای دیگه بخاطر دیدن صحنه تصادفی که قرار بود اتفاق بیوفته کم شده بود.سیلی ای به گوش راننده زدم و قفل مرکزی رو باز کردم.به سرعت پیاده شدم.کیم تهیونگ هم پشت سر ما پارک کرده بود.به سرعت سمت ماشین پسر میرفت که جلوشو گرفتم و با گریه گفتم :

•°V is for Violinist°•Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz