part 3(اون یه عوضیه)

2.9K 419 59
                                    

جیجیجیجینگگگگ اومدم فیفتی شیدز آو جئون فاکینگ جانگکوکو نشونتون بدم😂 لطفا اگه بوکو دوس دارین وت بدین و کامنت بزارین🐣🌺♥️

Author's pov

تهیونگ ، ترم اول رو با نمرات خوبی پشت سر گذاشت. اون با وجود تعریفهای منحرفانه‌ی دوستش جیمین از رابطش با استادش و دیدن هرروز استاد جئون که روز به روز از نظرش جذاب تر به نظر می‌رسید و همه‌ی این حواس‌پرتی ها کارشو خیلی خوب انجام داد و جز دانشجوهای‌ برتر کلاس شد به حدی که کل کلاس لقب نِرد (سخن نویسنده:خرخون خودمون) رو بهش داده بودن.

پسر در حال استراحت بود و  داشت از تعطیلات بین دو ترم لذت میبرد که گوشیش زنگ خورد.

ناگفته نماند که لذت بردن تهیونگ از تعطیلاتش شامل گوش دادن به موسیقی کلاسیک، دیدن فیلمهای کلاسیک، نقاشی کشیدن و رمان خوندن می‌شد. اون هیچوقت مث همسناش از رفتن به بار و بیرون رفتن با دخترا لذت نمی‌برد. اون همیشه تنها بود. به هر حال مادر پیرش اونو با هزار امید و آرزو به دانشگاه سئول فرستاده بود. اون هیچوقت نمی‌خواست مادرشو ناامید کنه.

-الو؟

تهیونگ صدای گریون آشنایی رو پشت گوشی شنید.

-الو ته ....هققق....

چیزی نگذشت که متوجه شد اون صدای لرزون صدای دوست منحرفش جیمینه!

-خدای من جیمین!! تو چت شده؟؟ چرا داری گریه میکنی؟؟ نکنه از نتایج این ترم راضی نبودی؟؟ صبر کن ببینم با پایان نامت به مشکل خوردی؟؟؟

جیمین ازینکه تهیونگ میتونست مگسای توی هوا رو هم به نحوی به درس و دانشگاه ربط بده واقعاً کلافه بود ولی چاره‌ای نداشت چون تهیونگ تنها کسی بود که اونو برخلاف حرفای پشت سرش قضاوت نمیکرد و به تمام حرفاش گوش میداد. تهیونگ بر خلاف جیمین ساده و بی‌آلایش و معصوم بود. چیزی که جیمین هیچوقت نمیتونست باشه.

-نه احمق!!! فاااک!! این چه کص...شری بود دیگه خدای من؟!!!

-جیمین لطفا مودب باش من فقط نگرانت بودم!

-کیم فاکینگ تهیونگ من اصلا حال خوبی ندارم!! برای من ادای باادبارو در نیار...هقق

-جیمین میخوای بگی چی شده؟

-میشه ببینمت ته؟ خواهش میکنم... ته من واقعا تنهام..

تهیونگ با وجود توصیه‌های جیهوپ بازم دلش برای صدای گریون پسر موطلایی به درد اومد و آدرس خونه‌ی کوچیکشو برای پسر فرستاد.

بیست دقیقه بعد جیمین اونجا بود. تهیونگ میتونست قسم بخوره هیچکی اونجوری تو بغلش نپریده! نه جوری که عینک مطالعش از صورتش بیفته!

-آروم باش جیمین! میخوای بگی چی شده؟!

تهیونگ جیمین و به طرف مبلای کوچیک و کهنه‌‌ی خونش راهنمایی کرد.

our little secret  (Kookv)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora