Hold on , Chord overstreet 🎵
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
چمدون قهوه ایش رو روی سنگفرش های سیاه خونه ی شماره ی ۲۱ خیابون پخام همراه با نفس های عمیق میکشه و هوای تازه رو وارد ریه هاش میکنه .
بوی بارون مثل آبی روی آتیش باعث آروم شدنش میشه ،
به ماشینه مشکی اش میرسه که از پدرش براش به جا مونده ،
چمدونش رو روی صندلیه کنار برادرش میزاره و به صورت هیجان زده و تپلیش نگاه میکنه .
با بیقراری بر میگرده و داد میزنه _ مامان بیا دیگه به تاریکی میخوریما.
مادرش با عجله از در بیرون میاد و با قدم های بلند و کیفی که به زحمت روی دوشش نگه داشته ، در رو قفل میکنه و تا به ماشین برسه داد میزنه _ یه نامه ی دیگه توی صندوقه.
مادرش نامه ی سفید رو جلوش نگه میداره
اون با نگاه به چشمای آبیه مادرش آروم نامه رو میگیره ، بدون توجه به فرصتندش تی جیبش فروش میکنه و پشت فرمون میشینه ،
مادرش نفس نفس زنون سوار میشه ، به پسرش که پشت نشسته و با انگشتای کوچیکش روی شیشه اشکال فرضی ای میکشه نگاه میکنه .
ماشین رو خلاص میکنه ، استارت میزنه و ماشین روشن رو با دنده یک حرکت میده تا گرم بشه و دور بیوفته ،
وقتی صدای موتور رو میشنوه که بیشتر نیرو میخواد دنده رو عوض میکنه و به سرعت از شهر خارج میشه و این بین مادرش به اصرار برادرش آهنگ شادی میزاره
وارد اتوبان میشه ، صدای گیتار برقی اعصاب ضعیفش رو تحریک میکنه ،
بارون نم نم شروع به باریدن میکنه و اون رو توی افکارش غرق میکنه....
یک سال و دو ماه قبل اواخر ماه می:
لای پلکهای سنگینش رو باز میکنه با احساس درد طاقت فرسای که توی تمام بدنش میپیچه مخصوصا گردن و شونش ،
ناله ای میکنه و به چشمای سیاه شاید هم قرمز و نگرانی نگاه میکنه که دقیقا بالای سرشه،
لبخندی از زنده بودنش میزنه و با صدای خش داری میگه _ دوتا...شیشه توی ..جیبمه
اسنیپ سریع خم میشه دو شیشه رو در میاره ، یکیش رو به لب سایان نزدیک میکنه ، سایان تمام ماده ی تلخ و لزج داخل شیشه رو میخوره و تنها عضوی که اذیتش نمیکرد به جمع بقیه اعضای بدنش اضافه میشه و زبونش میسوزه ، اسنیپ در شیشه ی دوم رو باز میکنه و روی جای نیش گردن سایان میریزه ،
از شدت سوزش و درد دادی میزنه و نفسش میره و با ضعف شدید روی دستای اسنیپ میوفته ،اسنیپ دور گردن و کتفش رو با پارچه ی سفیدی میبنده و سکوت میکنه.
YOU ARE READING
" Found In Moonlit Valleys "
Romance𓅓Middle Of The Night... _فصل دوم "Lost In Moonlit Valleys " _شکست ، تسلیم شدن ، مرگ ، تنهایی و درد هیچ مرحمی ندارن هیچ مرحمی... +مطمئنی؟ _ تو چی فکر میکنی؟ نکنه میخوای باز از اون حرفای قشنگ بهم بزنی؟ +نمیدونم قشنگه یا نه ولی میدونم تنها مرحمی که م...