پارت پنجم

314 29 7
                                    

"از دید کوک"
خوشبحاله اون کسی که رل تهیونگه یه ادمه خوشتیپ و خوش قیافه حالا این هارا ولش باید دوباره امشب کتک بخورم البته چیزه عجیبی نیست هروز کتک میخورم اینم روش
______________________________________________________(ساعت پنج عصر)
تو اتاقم نشسته بودم داشتم به تهیونگ فکر میکردم از اون موقعی که رسیده بودم خوابیده بودم و تازه ده دقیقه بیدار شده بودم یعنی کی میشه من بمیرم از این زندگی خسته شدم هروز کتک خوردن و بدبختی چرا من چرا من باید هروز کتک بخورم دلم میخواد بمیرم تواین فکر ها بودم که در با صدایه بدی باز شد
پدر کوک:اوی بلندشو دیگه قراره رخته نحست را نبینم
کوک:چ...چی
پور کوک:امروز داشتم قمار بازی میکردم و روی تو شرط بستم و باختم حالا گمشو بیرون منتظرتن
کوک:عوضی خیلی اشغالی
پدرم اعبانی اوند سمتم و دستش را برد بالا تو بزنه تو گوشم که صدای دادی تو خونه پیچید
تهیونگ:جعون جرعت داری دستت بهش بخوره تا دستت را بشکنم
پدر کوک:ببخشید
کوک:تهیونگ شی صما اینجا چیکار میکنین
تهیونگ:از الان ماله منی بیبی
کوک:چ...چی داری میگی
تهیونگ:بابات تورو به من باخته من از الان ماله منی
کوک:اما
تهیونگ:اما نداره میای یا به زور ببرمت
کوک:اما شما که اینجوری نبودید
تهیونگ:اخی خیلی ساده ای من از وقتی تورو دیدم فقط داشتم به این فکر میکردم که کی میتونم تویه تو و حفرت ضربه بزنم البته هرکسی اندامه زنونت را ببینه همین را میخواد و نباید انقدر احمق باشی که به هرکسی اعتماد کنی
داشت سرم گیج میرفت الان من عاشقه کسی شده بودم که فقط برای نیازه جنسیش به من نگاه میکرد و الان توسط پدرم بهش باخته شده بودم
که یه دفعه کل دنیا برام سیاه شد ولی قبل از اینکه بیفتم متوجه شدم که افتادم تو بغل یک نفر

اسم فیک:بردهWhere stories live. Discover now