"از دید کوک"
خوشبحاله اون کسی که رل تهیونگه یه ادمه خوشتیپ و خوش قیافه حالا این هارا ولش باید دوباره امشب کتک بخورم البته چیزه عجیبی نیست هروز کتک میخورم اینم روش
______________________________________________________(ساعت پنج عصر)
تو اتاقم نشسته بودم داشتم به تهیونگ فکر میکردم از اون موقعی که رسیده بودم خوابیده بودم و تازه ده دقیقه بیدار شده بودم یعنی کی میشه من بمیرم از این زندگی خسته شدم هروز کتک خوردن و بدبختی چرا من چرا من باید هروز کتک بخورم دلم میخواد بمیرم تواین فکر ها بودم که در با صدایه بدی باز شد
پدر کوک:اوی بلندشو دیگه قراره رخته نحست را نبینم
کوک:چ...چی
پور کوک:امروز داشتم قمار بازی میکردم و روی تو شرط بستم و باختم حالا گمشو بیرون منتظرتن
کوک:عوضی خیلی اشغالی
پدرم اعبانی اوند سمتم و دستش را برد بالا تو بزنه تو گوشم که صدای دادی تو خونه پیچید
تهیونگ:جعون جرعت داری دستت بهش بخوره تا دستت را بشکنم
پدر کوک:ببخشید
کوک:تهیونگ شی صما اینجا چیکار میکنین
تهیونگ:از الان ماله منی بیبی
کوک:چ...چی داری میگی
تهیونگ:بابات تورو به من باخته من از الان ماله منی
کوک:اما
تهیونگ:اما نداره میای یا به زور ببرمت
کوک:اما شما که اینجوری نبودید
تهیونگ:اخی خیلی ساده ای من از وقتی تورو دیدم فقط داشتم به این فکر میکردم که کی میتونم تویه تو و حفرت ضربه بزنم البته هرکسی اندامه زنونت را ببینه همین را میخواد و نباید انقدر احمق باشی که به هرکسی اعتماد کنی
داشت سرم گیج میرفت الان من عاشقه کسی شده بودم که فقط برای نیازه جنسیش به من نگاه میکرد و الان توسط پدرم بهش باخته شده بودم
که یه دفعه کل دنیا برام سیاه شد ولی قبل از اینکه بیفتم متوجه شدم که افتادم تو بغل یک نفر
YOU ARE READING
اسم فیک:برده
Fanfiction*خلاصه ی فیک* جونگ کوک پسری که هروز کتک میخرد در حقش بدی میشد اونم توسط پدرش چی میشه که پدرش سر اون با تهیونگ شرط ببنده و ببازه قراره چه اتفاقی برای جونگ کوک بیفته کاپلها: ویکوک و مینهوپ