part 2

539 123 36
                                    


🦋☁️

اون موهای سفید که به زیبایی به بالا حالت داده شده بود پیراهن سرخ رنگش ، شلوار مشکی تنگش ، خط چشم و سایه مشکی که چشمای ابیش و کشیده تر و وحشی تر نشون میداد برای دیوونه کردن هر کسی کافی بود

بدنش و به نرمی روی استیج با ریتم اهنگ تکون میداد و جمعیت عظیم رو به روش و بیشتر به مرز جنون میکشید ، یکی از دستاش و دور کمر دختر رقصنده ای که جلوش با لباس قرمز کوتاهی اغواگرانه میرقصید حلقه کرد و بدنش و از پشت به بدن دختر چسبوند سرش و داخل گردن دختر برد و بوسه خیسی روی گردنش نشوند و بوسه هاش و تا کنار گوش دختر ادامه داد اخرین بوسه رو روی گوش دختر نشوند و با صدای بمش شروع به خوندن لیریک اهنگ کرد

صدای جمعیت بالا رفته بود و دخترهای نوجوون به گریه افتاده بودن نیشخندی زد خاصیت اون همین بود به جنون کشیدن و لذت بردن از به جنون رسیدن دیگران جمعیتی که اسمش و صدا میزدن روح مغرور و خواهان توجهش و ارضا میکرد و این حس خوبی رو به وجودش هدیه میداد

با تموم شدن اهنگ چشمکی به امگا و بتا هایی که دستشون و به سمتش دراز کرده بودن زد و به پشت استیج رفت با دیدن منیجرش که با لبخند پرافتخاری بهش نگاه میکرد هوف کلافه ای کشید حوصله حرفای اون بتای چاق و نداشت تنها چیزی که میخواست رفتن به بار و کمی خوشگذرونی بود تا خستگی این دوماه کوفتی که بخاطر برنامه های فشرده و مزخرف ذره ای استراحتم نداشت از خودش دور کنه پس بی توجه به منیجر به سمت اتاق رفت تا لباسش و عوض کنه

تمام کسانی که میدیدنش لبخند میزدند و تحسینش میکردن

-عالی بودید اقای لی

-مثل همیشه میدرخشیدید

-مطمئنم فن هاتون از این کنسرت لذت بردن

جملات همیشگی...

اولین باری که طعم این جملات و چشیده بود هرگز فراموش نمیکرد اون فقط یه پسر ۱۵ ساله خجالتی بود که تونسته بود به همه ثابت کنه لیاقت ایدول شدن و داره لیاقت دیده شدن، معروف شدن و پرستش شدن...

شادی و حس غروری که اون لحظه توی رگ هاش مثل خون جریان پیدا کرده بود بی نظیر بود از اون لحظه به بعد برای دوباره شنیدن اون کلمات هرکاری کرد و الان بعد از گذشت ۷ سال اون جملات براش عادی شده بود اره اون لی فلیکس بود یه پسر دورگه استرالیایی کره ای که بچگیش و داخل عذاب گذرونده بود پسری که بجز تحقیر چیزی نسیبش نمیشد حالا پرستش میشد و داخل کل جهان شناخته شده بود

خودش و داخل اتاق پرت کرد و سریع لباس هاش و با یه شلوار لی ذغالی و هودی مشکی گشادی عوض کرد بیخیال پاک کردن میکاپش و دست زدن به مدل موهاش شد

گوشیش و از روی میز برداشت و شماره دوست احمق و خوشگذرونش و گرفت

"بعد از دوماه اولین باره که شمارت روی گوشیم میفته لی"

Music of lifeWhere stories live. Discover now