▪︎Spy▪︎

Part 48

♠جاسوس♠

.・✫・゜・。.

پارت 48

پیت از ساختمون بیرون میزنه و گوشیشو برمیداره:چیه؟صددفعه زنگ زدی..اگر میخواستم همدن دفعه اول جوابتو میدادم...

جان:خفه شوووووو... مرتیکه اشغااال اگر یه تار مو از یوبین کم بشه زنده‌ت نمیزارممم...

پیت ابروهاشو بالا میبره:اینجا چه خبرهه؟؟ خوب هوای همدیگرو دارینااا ههههه..

جان:گوش کن ببین چی دارم بهت میگم...

پیت:تو گوش..این وظیفه منه که جاسوسارو پیدا کنم...همونجوری که من توی کارهای تو دخالت نمیکنم توهم حق نداری دخالت کنی...

جان :خودتم خوب میدونی یوبین جاسوس نیست...هدف تو یه چیز دیگس‌‌‌‌....اگر تا یک ساعت دیگه یوبین باهام تماس نگیره خودت میدونی با کیا طرف میشی..نزار بهشون بگم داری چه غلطی میکنی..

پیت:منو تهدید نکن...وقتی پیش اون پسره اسمتو اوردم تسلیم شد چون نمیخواست بلایی سرت بیاد..

پس تو هم نامردی نکن در حقش..اینجوری داری مارو بیشتر مطمعن تر میکنی که یوبین جاسوسه....

جان: حرومزادههههه...

پیت:ههههه بای بای.....

جان گوشی رو روی مبل پرت کرد و هراسون توی خونه قدم میزد:اهههه پیت پیت پییییت....

با مشت محکم به مبل میزنه:اه اه اهههههه لعنت بهتتتت.....

یک ساعت بعد

پیت به ساختمون برمیگرده...ییبو به خاطر شکنجه زیاد بیهوش شده بود...

پیت:چیا گفته؟...

-:هیچی قربان.....

پیت به سطل آب سرد روی ییبو میریزه..نزدیکش میاد و موهاشو چنگ میزنه و سرشو بالا میاره: نمیتونی زیاد تحمل کنی... بالاخره به حرفت میارم..من خیلی سخت تر از تورو همینجا به حرف اوردم....

ییبو لبخندی میزنه...پیت سرشو محکم رها میکنه:ادامه بدین... دستگاه جوش رو روی کمر ییبو میزنن...

ییبو از درد دستاشو مشت کرده بود چشماش سرخ شده بودن اما هیچ صدایی نمیکرد و این پیت رو بیشتر عصبانی میکرد...‌

جان گوشیشو برداشت و سمت در رفت..در رو که باز کرد یانگ روبه روش بود...

یانگ:کجا؟...

جان:باید برم... پیت یوبین رو میکشه....

یانگ:بهت گفتم نمیکشتش...باید مطمعن..

جان وسط حرف یانگ میپره:چی میگین باس مطمعن شد باس مطمعن شد..‌د لعنتیا مطمعن نیستین و شکنجش میدین که مطمعن بشییین؟؟؟...

یانگ:جان تو چت شده؟مگر دفعه اولمونه که داریم این کار رو میکنیم؟؟؟... جوری داری رفتار میکنی انگار تازه واردی..انگار با قوانین ما اشنایی نداری..به خودت بیا پسر..من جون یوبین رو تضمین میکنم...