Part 50

77 19 10
                                    

♠جاسوس♠

.・✫・゜・。.

پارت 50

پیت:فکر کنم بهت گفته بودم تو کارای من دخالت نکن..

جان: تو و کارات به درد آشغالا میخورین..

پیت:حواست به حرف زدنت باشه...تو یکی هستی و ما چند نفر...

جان:هه منم آدمای خودمو دارم..و با سر به افرادش که اون بیرون بودن اشاره میکنه بیان داخل..پیت و اریک و اون دونفر با دیدن افراد کمی عقب میرن..

پیت:جان،مطمعن باش یانگ ولت نمیکنه....

جان:یوبین رو بیار پایین....

پیت:داریم به سرنخایی میرسیم ..خرابش نکن...

جان یه شلیک هوایی میرنه:گفتم یوبین رو بیارین پایینننن..

پیت:اما من...

جان اجازه ادامه صحبت نداد و یه تیر به پای اریک زد..

اریک روی زمین نشست و فریاد میزد..

پیت وقتی دید جان هیچ جوره کوتاه نمیاد اون مکان رو با افرادش ترک کرد:خودت جواب یانگ و بقیه رو میدی.... بعد از رفتن پیت چشمای جان در کثری رنگ نگرانی به خودش گرفت و زیر لب بین رو صدا میزنه.. طرف ییبو میره و به افرادش دستور میده ییبورو بیارن پایین

...وقتی ییبورو پایین میارن جان دستاشو باز میکنه...

ییبوبیحال بود..

جان:میتونی راه بری؟...

ییبو با سر تایید کرد...

جان دست ییبورو دور گردنش انداخت و کمرشو گرفت اما هنوز قدمی برنداشتن که ییبو از حال رفت ...

جان یه دستشو دور کمر ییبو گذاشت و همون حالت یه دستشم زیر پاهاش و بلندش کرد.. .

افرادش با دهن باز بهش خیره شده بودن..

اما جان اعتنایی نکرد و به راهش ادامه داد..و۴تایی از ساختمون بیرون اومدن ..

جان :شما دیگه برین ...

یوبین رو عقب ماشین خوابوند و سوار ماشین شد...

اجازه نداد کسی حرفی بزنه ..

صدای جیغ لاکستیا بلند شد و به سرعت اونجارو ترک کرد...

هرثانیه سرعتشو بیشتر میکرد..

دائم از آینه به ییبو نگاه میکرد...میکشمش اون حرومزاده رو.. گوشیشوبرمیداره و شماره شخصی رو میگیره:الو دکتر...سریع به ادرسی که بهت میگم بیا..نمیتونم برم بیمارستان...فقط زووود...

جان ادرس خونشوواسه دکتر میفرسته...اون شخص عضوی از گروهک بود و پزشک بود...

جان ماشینوجلو در پارک میکنه...پیاده و میشه و ییبورو بغل میکنه...وارد خونه میشه و ییبورو رو تخت میخوابونه...موهای روی صورتشو کنار میزنه...لباس ییبو خیس بود جان بدون مکث لباسشو از تنش درمیاره..چشمش به زخما و سوختگی روی کمر ییبومیوفته...

▪︎Spy▪︎Where stories live. Discover now