part 1

414 36 2
                                    

من:پاشووووووو،الان مامانت اینا میاااان.
هری : ولم کن،میخوام بخوابم
من:دِ اخه گامبو تو کاری جز خوابیدن هم داری؟
هری:نععع
و پتو رو کشید رو سرش.پتو رو برداشتم،دوباره کشید رو سرش.
پیش خودم گفتم:دیگه کافیه،هرروز صبح باید با لگد بیدارش کنم؟نه باید درس عبرت بگیره.
پس اروم طوری که صدامو نشنوه رفتم تو اشپز خونه و دوتا ماهی تابه ی سبک برداشتم و اروم اومدم تو اتاق،تا جایی که میشد به سرش نزدیک شدم،زیر لب گفتم:خدایا خودت اخر و عاقبتمو بخیر کن ، بعدش تا جایی که میشد دستامو باز کردم و بعد با شدت پشت دوتا ماهی تابه رو کوبوندم به هم.
هری داد زد و مثه جن زده ها بلند شد ،چشاش گرد بودن و دورو برو نگاه میکردن که یهو منو با دوتا ماهیتابه دید و موضوع رو فهمید.پس اخماش رفت تو هم و گفت:تو،چطور،جرات کردی؟
من:جَو گیر نشو حالا خوبه آب یخ نریختم روت .
که یهو هری با شدت بلند شد و دستامو گرفتو چسبوندم به دیوار
با اخم داشت بهم نگاه میکرد،باید ارومش میکردم ، چی باید بگم؟چی باید بگم؟اهان فهمیدم ، پس اولین چیزی که به ذهنم رسیدو گفتم:
:اگه اذیتم کنی دیگه بت بوس نمیدم.
و لبامو غنچه کردم،اخمای هری به خنده تبدیل شد و گفت:آه خدای من تو ، مرا خواهی کشت.
و از فرصت استفاده کرد و لباشو غنچه کرد و گذاشت رو لبام ، لباش از مال من بزرگ تر بود ،ناخود اگاه از این کارش خندم گرفت.لبامو به شکل عادیش در اوردم و دستامو جوری گذاشتم رو سینش که فک کنه مثلا الان تحت تاثیر قرار گرفتم، بعد لبامو جدا کردم از لباش و یه نیشخند زدمو گفتم:کور خوندی
و دستامو رو سینش فشار دادمو هلش دادم اونور.پرت شد رو تخت ، لباش هنوز غنچه بود ، زدم زیر خنده.لباشو درست کردو گفت:اینبار میبخشمت ولی دفعه ی بعد ....
من:تنبیه میشم
هری:اره ، حالا ناراحت نباش.
من:...
هری:خو من چی کنم تو ناراحت نباشی؟؟
من:...
هری : ای وای خدا باشه ، تا دوروز من ظرفارو میشورم،چه غلطی کردم قبل از ازدواج باتو همخونه شدم
اخمامو باز کردم و گفتم:حالا شدی هری خودممم،تازه دلتم بخواد.
اومد سمتم که یهو زنگ در صدا کرد.
هری:ای درد الان چه موقشه ؟ برو ببین هرکیه بش بگو بره گمشه
رفتم درو باز گردم با دیدن مامانش و جِما زدم زیر خنده ، انقد خندیدم که اشک تو چشام جمع شد ، هری اومد سمتم که منو جمع کنه که داشتم رو زمین هلیکوپتری میزدم ، یهو چشمش خورد به مامانش،و اونم به من ملحق شد.مامانش و جما که به این کارامون عادت داشتن اومدن تو و مامان گفت:وا خاک عالم باز این دوتا شروع کردن، سلامی ، احوال پرسی،هیچی ، افتادن رو زمین هلیکو....
حرفش با صدای منفجر شدن قطع شد..
داد زدم یا امام زمااااااان...
چیبود؟صدا از کجا بود؟امریکا داعش؟
رفتم سمت صدا و با دیدن اون صحنه زانو هام شل شد و افتادم رو زمین...
قسمت سه هری
وقتی افتادم رو زمین ، هری دوید اومد سمتم.و با دیدن صحنه افتاد رو زمین به خندیدن،زود پز خوشکل کوچولوم پوکیده بود ، کل دیوار شده بود تن ماهی.مامان اومد تو اشپز خونه
مامان:خاک عالم تو سرم
به زور خودمو بلند کردم ، وقتی افتادم رو زمین لباسال تن ماهی شده بود ،
من:مامان،میرم تو اتاق لباس عوض کنم
مامان:باشه عزیزم منم شروع میکنم به تمیز کردن تا بیای
حوصله دلو قلوه دادن نداشتم ، پس رفتن سمت اتاق در اتاقو باز کردم دیدم جما تا کمر تو کمدمونه
من:اهم اهم،جما؟
جما یهو پرید از کمد بیرون و سرش کوبید به در بالایی کمد ، جیغ زد و گفت :آاااااییییی
بعدش بی تفاوت از کنار من رد شد
برگشتم و گفتم:ببخشید بی اجازه رفتم تو اتاق خوابتون و تا کمر رفتم تو کمدتون
جما:خواهش میکنم عزیزم ،معذرت خواهی میاز نیست ، خونه خودتونه
یه چشم غره رفتم و رفتم تو اتاق، از تو کشو یه شلوار و بلوز استین کوتاه برداشتم و سریع پوشیدمو رفتم بیرون ،
دستشویی کنار در اتاق بود ، داشتم میرفتم که صدای هری و جما رو از تو دستشویی شنیدم.
________________________________________
نظرتون چیه؟ داستانم خوبه
اینا تو اینستا هم هست ولی تو واتپد هم گذاشتم این تکی ها که تموم شد ، شاید یه داستان کامل بزارم :)
ای لاو یو سو ماچ
پلیز رای و نظر بدید

party (harry styles)_ short storyWhere stories live. Discover now