سلام بچهها من اومدممم با قسمت جدید🐣💋وت و کامنت فراموش نشووووددد لطفاً 🥺♥️
Author's pov
-مم...من...متاسفم...میدونم دیروقته....من فقط یه خواب خیلی بد دیدم و خیلی میترسم... میشه لطفاً فقط امشب و من تو اتاق شما بخوابم....پایین تختتون میخوابمو مشکلی بوجود نمیارم....خواهش میکنم....
دختر مو بلوند با چشمایی اشکی و ترسیده جملاتشو بیان میکرد و منتظر جواب بود.
-البته عزیزم!
جانگکوک نگاهی به چشم غره ی خشمگین توله ببر کیوتش انداخت و آروم و با شیطنت گفت:
-ته بیبی فکر کنم دیگه باید لامپو خاموش کنیم...
نگاه برزخی پسر پر از ناسزا و فحش بود و گرهی بین ابروهاش باز نمیشد. این جملهی جانگکوک تیر خلاص بود و باعث شد ددیشو آروم و دور از چشم یسول نیشگون بگیره و به پایین تنهی برآمدش اشاره کنه.
-خودت برو خاموشش کن استاد!
جوری که تهیونگ کلمهی استاد و با تاکید بیان کرد باعث خنده ی جانگکوک شد. اون هیکل ورزیدشو از زیر پتو بیرون کشید و بالاتنهی لخت و عضلهایشو در معرض دید یسول قرار داد.
تهیونگ پشت به جانگکوک روی پهلو خوابید و درحالیکه درد شدیدی رو تو ناحیهی پایین تنش حس میکرد و آروم و بی صدا اشک میریخت. اون داشت به این فکر میکرد که چرا هر دفعه باید براش التماس کنه؟! جانگکوک که متوجهی حال بد بیبیش شده بود از پشت محکم بغلش کرد و پتو رو تا روی شونه های جفتشون بالا کشید. دستشو آروم از زیر سر تهیونگ رد کرد و به دهنش رسوند.
چشمای پسر گرد شدن و حسابی از این حرکت مرد شوکه بود. چرا باید جلوی دهنش و با دستش بگیره؟ولی وقتی دست دیگه ی مرد از زیر پتو عضوشو لمس کرد از قصد جانگکوک با خبر شد. اون نمیخواست تهیونگ صدایی از خودش درآره یا ناله کنه.
جانگکوک در حالیکه سرشو رو شونهی تهیونگ گذاشته بود آروم زمزمه کرد:
-آروم باش عشق من...
جانگکوک نمیدونست با همین دو کلمه باعث شد پیچش زیر دل تهیونگ بیشتر شه و نفساش سنگین تر شه.
اون آروم دستشو روی عضو تهیونگ حرکت میداد و لمسش میکرد ولی تهیونگ جرئت بلند کردن صدای ناله هاشو نداشت و دستاشو روی دست جانگکوک که حالا جلوی دهنش بود گذاشت و بهش فشار بیشتری وارد کرد.با تندتر کردن ریتم حرکت دستش روی عضو خیس از پریکام پسر لالهی گوششو تا حد ممکن بیصدا و آروم مک میزد و نفساشو تو گردن تهیونگ خالی میکرد و باعث میشه بدنش پشت سر هم بلرزه. تهیونگ از لذت به خودش لرزید و صدایی شبیه گریه کردن تولید کرد.
اون لحظه یسول داشت به این فکر میکرد که کی تهیونگو اینقد ناراحت کرده. نکنه استاد جئون آزارش میده. دخترک موبلوند جرئت انجام هیچ گونه ریاکشنی نداشت چون حس میکرد تا همینجا هم استاد جئون خیلی بهش لطف کرده و صحیح نیست که بخواد توی روابط شخصیش فضولی کنی.
YOU ARE READING
our little secret (Kookv)
Fanfictionاستادش هر چند دقیقه یه بار با زبونش لبهاشو خیس میکرد... چقدر این عادتش برای تهیونگ شیرین و خواستنی بود..تهیونگ دوباره اون لبهای خوش حالتو صورتی رو روی لباش میخواست. با متوقف شدن ماشین تهیونگ فهمید که رویای شیرینش تموم شده و بازم باید به خونهی کوچو...