Sweet creature , Harry styles 🎵
فقط با این آهنگ بخونیدش😱°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
سایان به قدری آروم شده که خوابش میگیره و خمیازه ای میکشه ._ شب میمونی؟
آروم از بغل متیو بیرون میاد و بدوننگاه کردن به چشماش میگه _ اگه مشکلی نداری ...
متیو بلند میشه ، دست سایان رو میکشه و همراه خودش به اتاق میبرش ،
چراغ مطالعه ی کنار تخت رو روشن میکنه ، سایان به تابلوی نقاشیه نا مشخصی نگاه میکنه که به دیوار جلوی تخت وصله و تنها چیزی که میتونه از تابلو بفهمه اینه که نقاش علاقه ی زیادی به رنگ سبز و آبی در کنار زرد داشته .
به سمت تخت دونفره میره ، میچرخه و به سمت چپ اش میره و پرده ی پنجره رو میکشه تا بتونه آسمون رو نگاه کنه و بر میگرده و متوجه نیم تنه ی برهنه ی متیو میشه که بهش پشت کرده و داره توی کمدش دنبال چیزی میگرده ،
نفس عمیقی میکشه پیرهن کتانش رو در میاره خداروشکر میکنه چون همیشه زیر پیرهنشش تیشرت میپوشه و الانم یه تیشرت آبی و نسبتا آزاد پوشیده ، روی تخت میشینه ، کفش و جورابش رو در میاره و دستش گزگز میکنه و این کلافش کرده .
دستش رو توی جیب شلوارش فرو میکنه ، کیف پول ، کیسه ی نات و چوبدستیش رو در میاره و بین پیرهنش مخفیش میکنه و کنار پشتیش میزاره .
به سختی تلاش میکنه به متیو نگاه نکنه و عضلات کمرش رو سفت میکنه و روی تخت میشینه و میدونه متیو داره نگاهش میکنه ولی فعلا اون قصد نگاه کردنش رو نداره ،
دراز میکشه و ملحفه رو تا آرنجش بالا میکشه متیو هم کنارش دراز میکشه _ شب بخیرسایان بالاخره به خودش جرات میده و به چشمای متیو نگاه میکنه تیشرت سفیدی پوشیده ،سایان اعتراف میکنه متیو واقعا چشمای درشت و زیبایی داره _ شب بخیر
متیو لبخند میزنه و باز گوشه ی چشمش خط میوفته و آروم تر میگه _ خوب بخوابی
سایان هم آروم تکرار میکنه و نفسش رو بیرون میده ، به پنجره و ماه نقره ای نگاه میکنه ...
باورش نمیشه به خونه ی یه غریبه اومده ، توی اتاق خوابش ، روی تختش خوابیده و داره از پنجره به ماه نگاه میکنه .
سر انگشتای متیو روی کتفش میشینه سایان برمیگرده و نگاهش میکنه _ به چی داری فکر میکنی ؟
سایان از سوال متیو تعجب میکنه و صادقانه میگه _ به اینکه عجیبه که دارم اینجا می خوابم .
متیو آروم لبهاش رو حرکت میده و میگه _ بیشتر از برای من عجیب نیست که کنار یه جادوگر خوابیدم ...
دست متیو پیش میاد ، لپ سایان رو بین انگشتاش میگیره و میکشه ، با اعتراض سایان خنده ی شیطونی میکنه و بعد به سقف خیره میشه ،
YOU ARE READING
" Found In Moonlit Valleys "
Roman d'amour𓅓Middle Of The Night... _فصل دوم "Lost In Moonlit Valleys " _شکست ، تسلیم شدن ، مرگ ، تنهایی و درد هیچ مرحمی ندارن هیچ مرحمی... +مطمئنی؟ _ تو چی فکر میکنی؟ نکنه میخوای باز از اون حرفای قشنگ بهم بزنی؟ +نمیدونم قشنگه یا نه ولی میدونم تنها مرحمی که م...