part 23(خونت خیلی خوشگله)🔞

2.3K 300 37
                                    

سلام گوگولیاااا🐣😍من اومدممم😂🐣😘عرضی ندارم فقط فالو فراموش نشههه🌺

Author's pov

روز خسته کننده‌ای بود.... به لطف استادش چند روزی رو میتونست بدون استرس بگذرونه و روی امتحاناش تمرکز کنه. اون نمیدونست چطور می‌تونه لطف استادشو جبران کنه. آروم و خسته قدم میزد تا به خونه برسه...تنها چیزی که اون لحظه فکر یسول و مشغول کرده بود نقاب یخی جانگکوک و تناقضش با قلب مهربونش بود. ولی اون چرا نقاب میزد؟
.
.
.

با خجالت و شرم‌زدگی ذاتیش سرشو پایین انداخت و وارد خونه شد و استادشو درحالیکه در آرامش داره قهوه میخوره و کتاب مطالعه می‌کنه دید.

-سلام استاد...

نگاه تیز جانگکوک بهش گره خورد و ضربان قلبش و بالا برد:

-سلام...‌

یسول انتظار حرف دیگه ای نداشت ولی جانگکوک ادامه داد:

-روزت چطور بود کیم یسول؟

-خب... خسته ‌کننده‌‌‌... میدونین که باید برای امتحانا آماده باشیم...

جانگکوک بلند شد و با قدماش به دختر نزدیک شد‌. نگاه تیزش حالا با نیشخند معروفش ادغام شده بود.

-آره! مخصوصا برای امتحان من... میدونین که قراره پوستتونو بکنم!

یسول از این حجم از رک بودن استادش ترسید و آروم آب دهانش رو قورت داد:

-قهوه‌ میخوری یسول!؟

-نه...میل ندارم ممنون....

-راستی توله ببر من کجاست؟

چند ثانیه طول کشید تا یسول منظور استادشو از لفظ "توله ببر" متوجه بشه.

-گفت که بهتون بگم امشب و با یونگی میگذرونه...

اخم کمرنگی روی ابروهای جانگکوک نشست و درحالیکه صفحه ای دیگه از کتابشو ورق میزد گفت:

-همم ... سرخود شده!
.
.
.
با باز شدن در اتاق قرمز پسری که تو خودش جمع شده بود از جاش پرید و به مرد قد بلندی که توی چهارچوب در ایستاده بود خیره شد. با لحن طعنه آمیزی زمزمه کرد:

- چیشد که اومدی سراغ من؟

جانگکوک بهش نزدیک شد و طبق عادت همیشگیش انگشتاشو محکم و بدون هیچ رحمی روی لبای گوشتی جیمین کشید.

-نمیدونی چرا میام سراغت بیبی بوی؟

جیمین برخلاف همیشه بی‌اشتیاق چشماشو چرخوند و با بی‌تفاوتی گفت:

-ولی من هنوز درد دارم....

با نزدیک شدن بهش زبونشو روی لبای درشت پسر کشید و جواب داد:

-قیافم به کسایی میخوره که اهمیت میدن؟

-داری از علاقم نسبت به خودت سواستفاده میکنی جانگکوک....

our little secret  (Kookv)Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ