Part 55

147 15 9
                                    

♠جاسوس♠

.・✫・゜・。.

پارت 55

جان موهای ییبو رو که روی پیشونیش ریخته بود بالا میزنه ..‌

چشماشو باز میکنه و محو تماشای پسری میشه که با چشمای بسته لباشو به اسارت لباهای خودش گرفته بود...

آروم ناخوناشو روی گردن ییبو میکشه که باعث میشه آاهیی بکشه و لب زیریه جانو دندون بگیره...

با این کار ،جان آخی از لذت کشید که ییبو وحشی تر از قبل لبهاشوغرق لب های خودش کرد صدای نفسهاشون توی اتاق پیچیده بود...

ییبو چشماشو باز کرد و با چشمای بازی مواجه شد که با عشق نگاهش میکرد... لبهاشون بی حرکت روی هم بودن و اون دوتا محو تماشای همدیگه....

۱تا۲ دقیقه زندگیشون به این صورت گذشت... ناگهان جان لباشو برداشت و بوسه ریزی روی لبهای ییبو کاشت...

طولی نکشید که ییبو هم بوسه ای روی لبای جان نشوند..

جان چشماش برق میزنه و کارشو تکرار میکنه..ییبو متوجه میشه جان میخواد رقابت کنه..واسه همین اونم شروع کرد..

هردو بی وقفه بوسه های ریز و درشت روی لبای هم میکاشتن...

جان:نمیتونی با من رقابت کنی بین بین...

ییبو:اتفاقا تو این یه مورد مطمعن باش تو بازنده ای.. و دوباره شروع به بوسیدن لبای همدیگه میکنن.بوسیدن و بوسیدن..هیچکدومشون نمیخواست کوتاه بیاد..

جان لبخندی میزنه و با شیطنتی که تو صداش بود:ببین توله از من میشنوی انصراف بده..لبات کبود میشه هاا..

ییبو:کورخوندی اونیکه قراره لباش....

جان اجازه ادامه حرف زدن به ییبورو نداد و وحشیانه شروع به مکیدن لباش کرد...

ییبو رو محکم به خودش فشار میداد و اجازه هیچ حرکتی بهش نمیداد..

ییبو سعی میکرد خودشو آزاد کنه اما به خاطر کمرش نمیتونست زیاد زور بزنه و این باعث میشد که جان با خیالت راحت به کارش ادامه بده..

جان متوجه تلاش ییبو برای کنارکشیدنش شده بود ولبخندی از رضایت روی لباش نقش بست..

جان گاز محکمی از لبای ییبو گرفت و باعث شد لبش زخم بشه و خون بیاد...

بعد از مدتی جان لبهای ییبو رو ازاد کرد: بهت گفتم با من درنیوفت...

ییبوسریع سرشو کج کرد و گردن جانو محکم به دندون گرفت... جان:آخخ...

ییبو:منم بهت گفتم بازنده نیستم....

جان لبخندی میزنه و به یوبین خیره میشه..

طولی نمیکشه که یوبین هم محو جان میشه ...با چشمایی که که عمق نگاهشون پر از عشق بود به هم هم نگاه میکردن

▪︎Spy▪︎Where stories live. Discover now