تهیونگنفسه عمیقی کشیدم و با خونسردی به سمته در رفتم
_جونگکوکییی~...رامیونارو بیار دیگه گرسنمه
+او..اوه داشتم صحبت میکردم الان میامقیافه ای که حتی نگاه کردنه بهش حالمو بد میکرد الان متعجب زده با چشمای اندازه بوتای جونگکوک داشتن بهم نگاه میکردن
×..مم..من دیگه میرم ممنونم برای انتخابتون خدانگهدار
خنده ی عصبی ای کردمو بازوی جونگکوک گرفتم و بردمش روی مبل که غذامون و بخوریم..
+اممم..اوکی ای؟ میشناختیش؟
_...آره
+اوه..
_اکسمهیهویی بهم نگاه کرد و تو افق محو شد
_مشکلی نیست..فقط خیلی کارا کرده که نباید میکرده و بعده مدتی دیدنش یکمی بد بود..صورتش غمگین شد و با چشمای پاپی طور نگام کرد ، حس کردم میخواد اون کارارو بدونه..
_اون خیانت کرد..چهار بار در اصل پنج بار ولی چهار بارشو خودم فهمیدم...وقتیم که فهمیدم و بهش گفتم کتکم زد..ولی خب عاشقش بودم پس کاری نکردم و اونم ادامه داد..بعضی وقتا با اونا میومد خونه و جلوی من باهاشون سکس میکرد...در آخر وقتی دوستم این یوپ متوجه شد تهدیدش کرد برای همون رفت و از موقع ندیدمش..
وقتی داشتم حرف میزدم به زمین نگاه میکردم که صدای هق اومد به کوک نگاه کردمو دیدم داره اشک میریزه
-باری-
ته خیلی سریع صورته کوک و توی دستاش گرفت و اشکاشو پاک کرد
_گریه نکن! آروم باش..
+و..ولی..(گریه)ته بغلش کرد سرشو روی شونه هاش گزاشت که بتونه اشکای خودشو کنترل کنه
_نگران نباش خیلی وقت از این موضوع گذشته فقط چند تا رد از خودش به جا گذاشته..
کوک از جاش پریده و گفت
+رد؟؟؟ ببینم!!
تهیونگ پاشد و پشتشو کرد تیشرتشو داد بالا
رده زخمای عمیقی که معلوم بود بخاطرشون درده زیادی کشیده ی روی کمرش و نشون دادصدای گریه های کوک بیشتر شد و تهیونگ با نگرانی دوباره بغلش کرد تا آرومش کنه
_من خوبم..دیگه خوبم...
و اشکی از چشماش اومدو خب آروم کردنه کوک راهه درازی داره پس تا وقتیکه آروم شه ما میریم..تا چپتره بعدی!!🤍
........
هاییییی😭🤍
بچم ته گذشته ی غمگینی داشته..
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝐒𝐨𝐟𝐭 𝐒𝐧𝐨𝐰
Fanfic[سافت اسنو🌨] تهیونگ : تو خیلی گوگولی ای جونگکوک : چی؟ تهیونگ : مثله برف ، گوگولی ، سافت و سفید... . . . چی میشه اگر کوک وقتی لایوه تهیونگ رو که مثله خودش بلاگره اینستاست ببینه؟ ژانر : کریسمسی - اینستگرام - رومنس - اسمات - انتخابی - کمدی - چت پایان...