I'm sorry

891 161 10
                                    

-هوسوک هیونگ چقدر مونده برسیم...‌؟

پوف کلافه ای کشید
@ جونگ کوک تاحالا خونه ی چانیول نرفتی

-عاااا..پس پنج دیقه ی دیگه میرسیم

٪استرس دارم...اگه نخواد ببینتمون چی؟

@ خواهش میکنم بسه....این بار چندمه توضیح میدم؟تهیونگ منتظرتونه

-رسیدیم

وقتی ماشین از حرکت وایستاد جونگ کوک خودشو پرت کرد پایین

هردو پسر پشت در وایستاده بودن

هوسوک دستو کوبید تو پیشونیش
@ به چه دلیل فاکی در نمیزنید؟

جونگ کوک با صدا اب دهنشو قورت داد
-م.من نمیتونم

جیمین دستشو به حالت منفی تکون داد
٪منم صلا نمیتونم

-با نظرم حق با یونگی ما نبا.....یااااا چیکاد میکنی جانگ هوسوک

هوسوک خسته از تعلل کرده دو پسر خودش زنگ زد

در خونه باز شد

# اوه...شماها اینجا چیکار میکنید؟

جونگ کوک و جیمین از اینکه تهیونگ در رو باز نکرد نفس حبس شدشونو بیرون دادن

@ اه.اینا اومدن تهیونگ رو ببینن

-عااا..البته اگه نیست و نمیخواد مشکلی نیست ما میریم

گفت و خواست بدوعه که چانیول یقشو گرفت
# هست...و اتفاقا میخواست ییاد ببینتتون

+چانیی؟کجا رفتی؟

# اینجام ته

بدون توجه به کسی که دم در وایستاده پرید رو کول چانیول
+ فک کردم تنها رف....اخخخخخ

وقتی چشمش به جیمین و جونگ کوک افتاد
ناخداگاه دستاش از دور گردن باز شد
و خب...افتاد

جیمین نگران کنارش روی زمین نشست
٪تهیونگ خوبی؟

+نههه..خیلی درد میکنه...

جونگ کوک بلندش کرد
به شکم گذاشتش روی مبل
خواست دستشو سمت تهیونگ ببره

؛دستتو با باسن پسرم بزن تا قطعش کنم

بک جونگ کوک رو عقب هل داد
؛ته ته؟

+بکی خیلی درد میکنه

گفت و چشمک یواشکی به بکهیون زد
؛او....نکنه...هییییننننن

جونگ کوک با ترس پرسید
-چیشد؟چیز بدیه؟باید ببریمش دکتر؟نه وایستا دکترو میاریم اینجا

بک پس گردنی نسبتا محکی به کوک زد
؛یه دیقه ساکت شو خوناشام خرگوش نما

٪واقعا چیز خطرناکیه؟
جیمین مات به تهیونک خیره بود

؛فک کنم استخون لگنش شکسته

تهیونگ سرشو روی مبل گذاشت و چشتشو گرد کرد
قرار بود یه چیز کوچیک بگه
استخون لگن؟

چانیول جدی پرسید
# بک مطمئنی؟

بکهیون دست چان رو گرفت
؛ بیا بریم برای ته یه چیز مقوی درست کنیم

جونگ کوک کنار تهیونگ نشست
-تهیونگ من واقعت معذرت میخوام همش تقصیر منه....از اولم میدونستم نباید کنارت باشم....جفت بودنمون اشتباهه...من برای تو خوب نیستم....متاسفم حتی وجودمم بهت اسیب زده
(حالا انگار صدساله کنار همن)

تهیونگ خشک شده به جونگ کوکی که کلکش رو باور کرده بود نگاه کرد

+ج.جونگ کوک

-نه تهیونگ....بخاطر مهربونیت نگو اینطوری نیست

+کوکی..

کوک سرشو توی دستاش گرفت
اشکاش اروم اروم پایین میوند
-زندگیه تورو هم خراب میکنم....هنوز نیومده کاری کردم سه ماه از برادرت جدا بشی...بهت قول داده بودم بعد خوردن خونم اتفاقی نیوفته...ولی ببین...یه اتفاق کمیاب افتاد....دوتا خوناشام جفت تقدیر شدن.....

ته نذاشت بقیه ی حرفشو بزنه
+جونگ کوک گوش کن

بلند شد و درست نشست
+ببین من خوبم...هیچیم نشده..همش الکی بود باور کن

جیمین به طبعیت از جونگ کوک سرشو پایین انداخت
٪این خوبه که حالت خوبه ته....اما بحث این نیست....ما...ینی من تهیونگ...من فقط میخواستم و میخوام ازت مراقبت بکنم
تو تنها خانواده ی منی...جر تو کسیو ندارم...تو یه خوناشام عادی نیست و باید بیشتر مراقبت باشم....من هیچی راجب تو و همنوعات نمیدونم تهیونگ...کاری رو میکنم که به نظرم درسته
اگه این اذیتت میکنه واقعا معذرت میخوام

+من میفهممت جیمینی....ببخشید که امروز باهاتون نیومدم

٪پسر کوچولوی من...

جیمین بغلش کرد
چشم تهیونگ به جونگ کوکی افتاد که خشک شده به یه جا نگاه میکرد

از بغل جیمین بیرون اومد
+ج.جونگ کوکی؟خوبی؟

وقتی جوابشو نداد به جیمین و هوسوک نگاه کرد
+چیشده؟

٪ته میشه ببریش اتاقت؟خودش بهت میگه

+باشه

بلند شد
دست جونگ کوک رو هم دنبال خودش کشید

____________________________________________

ببخشید بابت تاخیر پارت
تاالان مهمون داشتم
گقتم بیا کنسرت ببینیم قبول کرد
یعد همش حواسش به اینور اونور بود🙄🙄
خب مگه مجبور بود قبول بکنه‌؟
ووت فراموش نشه

blue moon vampireWhere stories live. Discover now