سلام
عیدتون مبارک
عاشق کاورممتوجه نمیشد
جونگ کوک چش شده؟+کوکی من نمیفهمم چیشده؟
-ممنون که منو از اون دور کردی...
اون ؟
+اون...اون کیه جونگ کوکی؟
جونگ کوک چشای اشکیش رو به تهیونگ دوخت
چشای تهیونگ ناخداگاه مجبورش گرد هرچی تو دلش هست رو بگه
.
.
+اما...تو میدونی که تقصیرت نیست نه؟لبخندی به حرفی که توی این یه هفته شنیده بود زد
-تو خیلی راحت تر از بقیه بهم اینو گفتی.....حتی راحت تر از جیمین....حق داشت....تو خیلی خیلی مهربونیتهیونگ روی تخت جا به جا شد
+این ربطی به مهربونی نداره کوکی....توی این قضیه تو واقعا هیچ تقصیری نداری....هربار که مادرتو دیدی محکم بهش بگو...بگو این تو نبودی که دستشو ول کردیکوک جلو رفت و تهیونگ رو تو بغل کشید
+از داشتن جفتی مثل من....ناراحتی؟تکخندی زد
+چی؟نه...معلومه که نه....اتقاقا خیلی خوشحالم....تا جایی که من میدونم توی خوناشاما خیلی نادره که جفت داشته باشن....من خیلی خوشحالم که بین این همه خوناشام تو جفتمی...مطمئن باش..خیلی خوشحالم.
.
.
یه هفته از برگشتن تهیونگ به خونه گذشته بود
رابطش با جونگ کوک خیلی عالی بودچانیول و بکهیون بخاطر دلتنگیشون نسبت به تهیونگ پنج رو از هفته رو پیش اون زندگی میکرد
+بکی؟جیمینی رو ندید؟
پسر بزرگتر در حال درست کردن کیک خامه ای بود
؛نه ولی فکر کنم تو اتاق یونگی باشه
گونه ی بکهیون رو بوسید و سمت اتاق یونگی دویید
احتمال میداد یونگی طبق معمول تو تختش باشه
پس در اتاقو یهو باز کرد+یونیییی تو جیمی......هاااااااااااا؟
صحنه ی روبه روشو باور نمیکرد
میدونست...
یکی حس کرده بود که اون سه تا همو دوست دارن....ولی این...یونگی صورت جیمین رو توی دستش گرفته بود ک لب خونیش رو پاک میکرد
هوسوک از پشت یه جیمین چسبیده بود و سرش تو گردنش بود
یونگی بدون اینکه سرشو سمت تهیونگ بچرخونه گفت
~بی اجازه وارد شدن کاز اشتباهیه تاتاحرف یونگی تهیونگ رو به خودش اورد
همونجوری که عقب گرد میکرد
گفت
+و..عو..من معذرت میخوام.....جیمینی کارت تموم شد بیادر پشت سرش بست
٪یا..اینطوری با داداشم حرف نزنهوسوک جیمین رو بیشتز به خودش فشار داد
@ تو نگران خودت باش
YOU ARE READING
blue moon vampire
Vampireدو برادر یکی انسان یکی یه خوناشام خاص دنبال یه مکان امن برای همدیگه میگردن کاپل:کوکوی..سپمین...نامجین کاپل فرعی:چانبک تاریخ شروع:4\12\1400 تاریخ پایان:هر حال آپ تایم پارت گذاری:نامشخص