بعد از خریدن یک سری وسایل مورد نیازش، حالا با دو مرد دیگه در حال برگشتن به خونه بودن. از توی آینهی ماشین، نگاهی به جونگکوک انداخت. چهرهش ناراحت نبود ولی به خاطر بحث با جیمین برای اینکه کی جلو بشینه، عصبانی بود.
-کوکی دوست داری بریم پارک؟
+بریم پارک.
جونگکوک دستور داد و تهیونگ با کمال میل جهت ماشین رو عوض کرد تا به سمت پارک معروف شهر برن.
***
با گرفته شدن دستش توسط جونگکوک لبخندی زد و متعاقبا دست پسر رو گرفت. این درحالی بود که جیمین با بینی جمع شده بهشون نگاه میکرد و پشت سرشون در حال حرکت بود.
-جیمینا میشه چند دقیقه پیش کوکی بمونی؟
-تو کجا میری؟
-میرم بستنی بخرم.
تهیونگ همونطور که جونگکوک رو روی نیمکت پارک نشوند، گفت. جیمین هم کنار کوک نشست.
-برای من توتفرنگی بگیر.
بیخیال گفت و به نیمکتِ گرمشده از نور خورشید تکیه داد.
-تو چه طعمی میخوری کوکی؟
با مهربونی از جونگکوکی پرسید که با چشمهای درشت و متعجبش به جیمین نگاه میکرد.
-کوک؟
+توتفرنگی چه مزهایه؟
جونگکوک بدون توجه به مسترش مستقیما از جیمین پرسید.
-ها؟
با پخش شدن صدای لطیف اما رو مخ جونگکوک درست زیر گوشش، نگاهش رو از پیرمردی که با نوهش بازی میکرد گرفت و به کوک داد.
+میگم توتفرنگی چه مزهایه؟!
اخمی بین ابروهاش شکل گرفت و اینبار با جدیت بیشتری پرسید. جیمین نگاهی به تهیونگ انداخت که اظهار بیطرفی کرد. با تته پته و خندهی عصبی جوابش رو داد.
-مزهی... مزهی...
+مزهی چی میده؟!
-مزهی توتفرنگی میده دیگه! خب واسه اینم با طعم توتفرنگی بخر، چرا منو جلو میندازی؟!
جملهی دومش رو خطاب به تهیونگ گفت.
+نه من شکلاتی میخوام.
-میخوای از هر دوتا بخرم؟
با سکوت جونگکوک، از دو مرد جدا شد تا سریعتر بستنیهای مورد علاقهشون رو از دکهی بستنی فروشی بخره.
-تو چته؟
با رفتن تهیونگ حالا معذبتر نشسته بود و تلاشش رو میکرد تا کمترین ارتباط رو با جیمین داشته باشه ولی حالا اون مزاحم ازش سوال پرسیده بود.
YOU ARE READING
𖣐Chocolate Puppy
Fanfiction♡♡♡ +اولاً که من لوس نیستم مستر، فقط خیلی دوست دارم. بعدش هم چرا ورزش کنم؟ بدنم خیلی هم رو فرمه! با ترس چشمهاش رو باز کرد و با دیدن دو چشمی که با اخم بهش زل زده بود، فریاد نه چندان آرومی کشید و از تخت پایین افتاد. +حالت خوبه مستر؟ ♡♡♡ name: Chocola...