♠جاسوس♠
.・✫・゜・。.
پارت 57
جان با چشمای بدجنس به ییبو نگاهی کرد و کج خندی زد..
عمدا چونشو به لای پای ییبو میکشید ... ییبو رفته رفته نفس هاش بلند تر و نامنظم میشد و با تکون سرش سعی میکرد حواسش پرت شه....
جان: که اینطوووور...
ییبو: شروع به گفتن حرفای نافهومی کرد...
جان بالاخره دستشو از جلوی دهنش برداشت
ییبو:جااااان خدالعنتت کنهههه...
جان:هههههه جوووون و دوباره چونشو محکم تر به لای پاش زد...
ییبو:نکنننن تولهههههههههه ...گیرم بیوفتی بیچارت میکنممم بزار فقط صبر کننننننن تولهههههه..
جان:عه؟الان منو تهدید کردی ؟؟ واقعااااا پس داشته باش...
چونشو روی لای پای ییبو گذاشت و تکون داد ..
ییبو:نکنننن ناموصاااا...عااهههه.. توله .... لبهاشو بین دندونش فشرد و آههه میکشید...
جان: اخه جوجه وقتی نمیتونی با من دربیوفتی چرا الکی کری میخونی هااا...و چونشو تندتر روی لای پاش کشید ...
ییبو:عااههههه توله گوهتو خوردم نکنننننننن...بسه ...
جان:ههههه حالا شددد...اگر از همون اول اینو میگفتی الان کار به جاهای باریک کشیده نمیشد...ولی جون تو خیلی دوس دارم شلوارتو با دندون بکشم پایین...
ییبو:نههههه..
جان دستشو جلو دهن ییبو گذاشت و شلوارشو به دندون گرفت و اروم کشید پایین..
با برخورد لباش به لای پای ییبو و رونش
ییبو تکون محکمی به خودش داد اما نتونست از چنگ جان خارج بشه...
جان:اینم از شلوار حالا خودت شلوارتو میپوشی یا من اینکارو کنم؟..
ییبو:خودم خودم تو پاشو فقط ....
جان:آباریکلااا...
جان خم شد و کام محکمی از لبای ییبو گرفت و از روش بلند شد..
چشمای ییبو از شه*وت خمار شده بود و معلوم بود حسابی زده بالا....
جان سیخونکی به پهلوی ییبو میزنه: دیوث حسابی حال کردیا...یکی طلبت...
ییبو: یه طلبی من به تو نشون بدم توله بفهمی ..شلوارشو کشید بالا ...
جان:حالاشددد.بزن بریم که داره دیر میشههه..
سمت فرودگاه رفتن...هردو روی صندلی نشسته بودن...
ییبومیدونست که با رفتنش به چین دیگه چیزی به دستگیری گروهکا نمونده..
KAMU SEDANG MEMBACA
▪︎Spy▪︎
Fiksi Penggemar"جاسوس" با ورود تروریست ها به کشور چین ؛ سازمان امنیت چین برای شناسایی و دستگیری تروریستها تعدادی از نیروهاشو به عنوان جاسوس به این گروه میفرسته.. وانگ ییبو که سرانجام موفق به ملاقات میشه اما با اتفاقاتی که پیش میاد توسط شخصی به نام شیائو جان از...