-Jimmin povبا گرفتن توپ سریع به سمت دروازه حریف حرکت کردم
لنتی مهاجماشون چرا اینقد گنده ان؟!
به سختی ای که بود تونستم از دو تاشون رد بشم ولی با رسیدن به نقطه پنالتی دوتا از مهاجما سر راهم قرار گرفتن فاصلشون باهام خیلی کم بود و باعث میشد رایحشون توی بینیم بپیچه و حالم بد بشه.
از اول بازی هرکدومشون که بهم نزدیک میشد باعث بیشتر شدن سر دردم میشدن ولی ایندفعه دیگه نتونستم تحمل کنم و با نزدیک تر شدن اون دوتا مهاجم روی زمین افتادم..* هی پسر حالت خوبه؟!چی شدی تو؟
_جیمین؟حالت خوبه عزیزم
هی عوضی چیکارش کردی؟
*قسم میخورم حتی بهش برخوردم نکردم
خودش یهو افتاد..
+کوک...
_جیم؟چیشدی..
+فقط منو از اینجا ببر..حالم خلی بده.کوک بدون توجه به اینکه باید منتظر داور بمونه منو بلند کرد و به سمت نیمکت برد.
با نزدیک شدنمون مربی کیم به سمتمون اومد# پارک چی شدی پسر؟!
نزدیک هیتته؟
_نه مربی مسدوم شده.
# خیلی خوب جئون تو برگرد تو زمین پزشک الان میاد.
_ولی مربی..
+برو کوک..خوبم
مردد بهم نگاه کردو بعد از چند ثانیه به سمت زمین برگشت.
^ پارک تو زمین چی شد؟
+ نمیدونم دکتر رایحشون که بهم خورد نتونستم دیگه رو پام وایسم از صبحم ضعف داشتم.
^خیلی خوب چیز خاصی نیست فقط بدنت یکم ضعیف شده. یدونه تقویتی برات میزنم رفتی خونه هم استراحت کن یکی دو روزم برات مرخصی مینویسم
+ممنون دکتر.دکتر هوانگ تقویتی رو برام زد و کمکم کرد تا اتاق بهداری برم
و بعد همینطور که به سمت در میرفت گفت:^همینجا استراحت کن تا زنگ بزنم بیان ببرنت.
+نه دکتر..میمونم جونگ کوک بیاد بعد میرم
اینطوری برم نگران میشه.
^خیله خب استراحت کن.با رفتن دوکتر از اتاق رو تخت تکون خوردمو خودمو جمع کردم
وسط بازی به این مهمی وقت این مسخره بازیا بود مگه؟
هووف
نتونستم با احساس خواب الودگی که ناگهان به سراغم اومده بود مقابله کنم و طولی نکشید که خوابم برد.-Kook pov
بعد از تموم شدن بازی به سمت مهاجمای تیم حریف رفتم و اونایی رو که به جیمین صدمه زده بودنو پیدا کردم
صداشون زدم تا توجهشونو جلب کنم._بهتره حال جفتم خوب باشه و چیزیش نشده باشه
وگرنه سلامتیتونو تضمین نمیکنم.بعد از گفتن این حرف به سرعت از زمین خارج شدم و به سمت نیمکت رفتم و با ندیدن جیمین اونجا اخمی کردم.
رو به مربی که مشغول نوشتن چیزی تو دفترچش بود کردمو گفتم:_قربان جیمین کجاست؟
# دکتر هوانگ بردش بهداری
گفت بازی تموم شد بهت بگم بری ببریش خونه.
_ممنون مربیسریع از ورزشگاه خارج شدم و به سمت بهداری رفتم.
با رسیدن بهش برای چند لحظه وایستادم تا نفسم بالا بیاد،اونقدری تند دویده بودم که نا نداشتم.
اروم در زدمو وارد شدم
با ندیدن کسی داخل اتاق به سمت پارتیشن داخل اتاق رفتمو با کنار زدنش تونستم جیمین و ببینم که روی تخت خوابیده
نا خداگاه به کیوتیش لبخندی زدمو بهش نزدیک تر شدم.
YOU ARE READING
ONE SHOTS OF COUPLES
Fanfiction‧›گایز این یه بوک پره مینی فیکه قول نمیدیم همشون اسمات باشه ولی سعیمونو میکنیم،واینکه کاپل درخواستیه. ‧›کاپل بگین مینی فیک/چند شاتی تحویل بگیرین. #آتی/اونی