کل دنیای من

815 101 29
                                    

لمس دست هاش کم کم از روی شکم پسر بزرگ تر رد شد و به دنده هاش رسید.

پوست سفید پسر زیر دستش قرمز شده بود؛ بوسه ی ارومی روی شونش گذاشت و اجازه داد موهای نرمش  بدن پسر رو لمس کنن. 

یونگی چشم هاش رو بست و دستشو لای موهای لخت جیمین فرو کرد تا فقط بتونه بوسه ی دیگه‌ای رو شروع کنه.

جیمین بین بوسه لبخند زد
همچنان جای جای بدن پسر بزرگتر رو لمس میکرد
وقتی جدا شدن، چشم های جیمین میخندید
و یونگی عاشقش بود
عاشق جوری که جیمین بهش نگاه میکرد و حسی که گرمی دست های کوچیکش روی کمرش داشت

« جوری نگام نکن انگار کل دنیا توی من خلاصه میشه یونگی »
یونگی لبخند زد
دستش رو روی صورت پسر کشید

« اما میشه، جیمین کل دنیا من توی تو خلاصه میشه»
جیمین قهقه زد
از اون قهقهه هایی که بدنش رو به عقب پرت میکرد و زیبایی گردن و سیب گلوش رو به رخ یونگی میکشید.

چشم هاش رو میبست و اجازه میداد موهای نرمش توی هوا معلق شن و عضلات شکمش کش بیان و بلند خندید.

جوری که یونگی میتونست تا ابد نگاهش کنه؛ پوست سفیدش،  صورت و گردنش،  صدای قهقه هاش،  همه چیزش انگار افریده شده بود تا یونگی رو دیوونه کنه .

بعضی وقت ها یونگی حس میکرد قلبش درد میگیره،  از مقدار دوست داشتن پسر جلوش میتونست بمیره.
و واقعا اینطور بود
درحالی که جیمین براش میخندید، یونگی میتونست اروم اروم بمیره.

و چه مرگی قشنگ تر از مردن برای معشوقه‌ش ؟

جیمین چشم هاش رو باز کرد و به یونگی نگاه کرد.

نزدیک شد جوری که یونگی میتونست گرمی نفس هاش رو روی پوستش حس کنه، با دستش یونگی رو مجبور کرد دراز بکشه و دستش رو توی موهاش فرو برد و نوازشش کرد تا جایی که چشم های پسر بزرگ تر دوباره بسته شد .

و یونگی  به خودش اجازه داد بین دنیای دست های جیمین غرق بشه.

قطره ای گرم روی پوستش چکید و یونگی چشم هاش رو باز کرد و نگاهش رو به چشم های پسر داد.

ولی با دیدن جیمین، چشم هاش از ترس درشت شد.

پسر کوچیک تر داشت گریه میکرد
و به جای قطره های اشک از چشم هاش خون میچکید

« هی...هیونگ»
جیمین ترسیده بود
یونگی سمت پسر هجوم برد
« جیمین! چی شده »
پسر بیشتر گریه کرد
قطره ها کم کم راهشون رو از گونه به گردنش باز کردن و بعد کم کم همه ی بدن پسر قرمز میشد
و باعث لرزش بدن یونگی میشد
« چه اتفاقی داره میوفته؟ خواهش میکنم جیمین خواهش میکنم»
با ترس فریاد زد و اجازه داد اشک هاش روی صورتش بچکن
با ترس جسم پسر رو بغل کرده بود.

Survivor | yoonmin Donde viven las historias. Descúbrelo ahora