🐞14🐺

241 29 0
                                    

🐞اترس🐞

وقتی الکل از سرم پرید چیز حجیمی رو توم حس کردم.
دردش بی نهایت بود اما لذت هم داشت!

به دستش چنگ زدم و لبام رو گاز گرفتم و جیغی در درون کشیدم.
اونقدری خام و داغ بود که نتونه جلوی ضربه های تندش رو بگیره و محکم توم ضربه میزد!
نتونستم ناله هام رو خفه کنم و با هق هقی از درد و لذت آه هایی کشیدم!

علی احسان هر لحظه بوسه هاش مکنده تر و ضربه هاش عمیق تر میشد.
واقعا رابطه باهاش به اندازه ی یه عمر می ارزید!
تمام و کمال تو رو برای خودش میکرد و میدونستم رد مالکیت هاش قابلیت یه مدت طولانی موندن رو دارن!

راننده صدامون رو نمیشنید چون صدای داخل اتاقک لیموزین به راننده نمیرسید و این قابلیت رو پدر برای تموم ماشین هاش داده بود!
قطعا اون هم از خوابیدن های یهوییش با شایا آگاه بود که چنین کاری رو کرده بود و چنین قابلیتی رو برای ماشین هاش تدارک دیده بود!

وقتی برگردوندم و دوباره واردم شد و گازی از گردنم گرفت نفسم رفت.
ناله کردن رو به کل از یاد بردم.
تنها اشک ریختم و دست هام رو دور گردنش حلقه کردم.
ضربه های پشت همه اش داشت دیوونه ام میکرد.
به شونه ها و کتفش چنگ زدم و ناخن هام رو توی گوشت و پوستش فرو بردم و با جیغ خفه ای لب زدم:
علیییی...هومممم...آهههه...

لباش از لبام گازی گرفت و لب زد:
تخمه سگ وقتی داشتی دلم رو میبردی و افسارم رو پاره میکردی باید به فکر دیوونه شدن و وحشی شدنم هم میبودی!

یه آن از مو هام گرفت و کشید و سرم رو عقب برد و لباش روی گردنم نشست.
وقتی دندون هاش روی رگ گردنم نشست و فرو رفت جیغی بلند کشیدم.
واقعا ترسیده بودم.
علی احسان واقعا موقع شهوت عین یه خونآشامه تشنه به خون میشد!

ضربه ای به سینه هاش زدم و لب زدم:
داری جونم رو میگیری...هق...هق...هق...

بی اعتنا لباش روی ترقوه و سینه ام نشست و نیپل صورتیم رو وارد دهنش کرد و مکی محکم بهش زد.
یه آن بدنم به شدت لرزید و دوباره ارضا شدم!

وقتی ضربه هاش تمومی نداشت و بدنم لحظه به لحظه پر حرارت تر میشد.
نفهمیدم کی چشام سیاهی رفت و چشام گرم خواب شد!

🧚🏻‍♂️in his name🤵🏻Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ