•‌࿇𝐏𝐀𝐑𝐓 𝟐࿇•

488 84 7
                                    

باید دوباره باید میرفت سراغ اون پیری ؟

باید میرفت تا بفهمه بکهیون هرکسی نیست که بتونه سرش کلاه بزاره
حتما افتاده دنبال از بین بردن مدارک
بکهیون میدونست اون دیک پلاسیده به هر حال بهش نیاز داره فقط میخواد خودشو توی مشتش بگیره که کور خونده بود
هر کسی نمیدونست بکهیون خوب میدونست شیوون هیچ علاقه ای به شرکت و کارای اون مردک نداره

راه شرکت و پیش گرفت و وقتی رسید از پله ها بالا رفت ولی یکدفعه با صدایی که از راه پله اومد متوقف شد

گوشاشو تیز کرد:هرچه سریع تر اون بچه رو
سقط میکنی هرطور شده اون هرزه نباید بچه ایی از شیون داشته باشه حتی اگه شیون بخوادش

اون مرتیکه داشت نقشه میکشید بچه شیوونو بکشه؟

وات د فاک شیوون اگر میفهمید جوری به فاکش میداد که فلج بشه

با فکری ک ازذهنش گذشت نیشخندی روی لب هاش نشست
قدم برداشت تا سوار اسانسور بشه و با بسته شدن در زمزمه کرد:بچرخ تا بچرخیم پدر بزرگ

از شرکت بیرون اومد و جلوی اولین تاکسی دست بلند کرد و سوار شدم ادرس تیمارستان داد و به ملاقات با دایی عزیزش فکر کرد

______________

با ایستادن ماشین هزینه رو پرداخت کرد و وارد شد مسیر سنگ فرشی شدشد وبه ساختمونو خیلی اروم طی کرد و دوباره حرفاشو توی ذهنش مرور کرد
سرشو بلند کرد که با عجیب ترین صحنه زندگیش روبه رو شد
این دیگه چه جهنمی بود؟
پارک چانیول اینجا دقیقا چه غلطی میکرد؟
شکه سرشو برگردوند و به گل های رز حیاط خیره شد نفس عمیقی کشید و بدون توجه به چانیول به راهش ادامه داد

جلوی پذیرش ایستاد و لبخندی زد:سلام خانم من اینجام تا جناب شیوون رو ببینم ...بیون شیوون

پرستار:میتونم بدونم چه نسبتی باهاشون داری؟

بکهیون:اوه البته من خواهر زادشون هستم

پرستار:اوه بله اتاق
111
لبخندی زد و سرشو تکون داد:ممنون خانم
تو راهرو قدم برداشت و به شماره بالای در ها برای پیدا کردن عدد 111 خیره شد
با پیدا شدنش لبخندی زد و پشت در وایساد نفس عمیقی کشید و دستشو برای در زدن بلند کرد با شنیدن صداش درو باز کرد

بک هیون:سلام دایی از دیدنت خوشحالم

شکه بهش خیره شد:بکهیون؟

بک:اره دایی خودمم بکهیون

لبخندی زدو از جاش بلند شد:واو پسر باورم نمیشه چقدر بزرگ شدی اخرین باری که دیدمت حدود 3 سال پیش بود

سری تکون داد و بغلش کرد وعطرشو نفس کشید:هنوزم اغوشت ارومم میکنه
خنده ای کرد و به کاناپه تو اتاق اشاره کرد:فک نمیکنم بعد 3 سال انقدر یهویی برای رفع دلتنگی اومده باشی پس بهم بگو چیشده عزیزم

•‌𝐃𝐄𝐀𝐃𝐋𝐘 𝐇𝐈𝐆𝐇 𝐒𝐂𝐇𝐎𝐎𝐋•‌Where stories live. Discover now