بیا تا هر وقت که میتونیم عشق بازی کنیم!_______________
هونگی به صورتش نگاه کرد:"واو!خوشحال بنظر میایی"
تهیونگ سر تکان داد و هونگی کمکش کرد وسایلش را داخل اتاق بیاورد:"بگو بینم مسافرت چطور بود؟خوش گذشت؟"
تهیونگ وارد اتاقش شد:"اوه هونگی نمی تونی باور کنی...این هفته مثل یه رویا بود"
هونگی هم هیجان زده شد:"واقعاً؟ پس ونیز خیلی زیباست نه؟"
تهیونگ باز هم سرتکان داد:"زیبا بود ولی من در مورد خودمون حرف میزنم"
هونگی به چشمان شعله ورش نگاه کرد:"خودتون؟منظورت چیه؟"
تهیونگ روی تخت نشست:"هونگی من اشتباه کردم! کل زندگی ام اشتباه بود. پشیمونم می خوام عوضش کنم"
هونگی هم کنارش نشست:"هیونگ...عاشق شدی؟"
تهیونگ آهی کشید و سر تکان داد:" اون مرد خیلی خوبیه. منو دوست داره و من...منم اونو دوست دارم! حس می کنم اون منو کامل می کنه. اون نیمه گم شده منه! اون منو می خواد منم اونو...ما می خواییم با هم زندگی کنیم"
هونگی دستپاچه شد:"اوه...نه...نه!"
تهیونگ نگران شد:"چرا؟چرا نه؟"
هونگی دستش را گرفت:"هیونگ! اون هیچوقت نمی ذاره بری!"
"کی؟ میثرا؟باهاش حرف میزنم.می تونم راضی اش کنم"
هونگی دست او را تکان داد:"نه! حتی سعی هم نکن! تو اونو خوب نمی شناسی!"
تهیونگ شوکه شد. دستش را از دست او بیرون کشید و گفت:"در مورد چی حرف میزنی؟ اون دوستم داره! می دونم این موضوع شاید ناراحت یا عصبانی اش کنه اما
مطمئنم اگر ببینه خواسته من اینه قبول میکنه"هونگی بلند تر غرید:"نه! اون سعی میکنه از همه قدرتش استفاده کنه تا منصرفت کنه و تو رو نگه داره تا ازت استفاده کنه!"
دوباره دست تهیونگ را گرفت و التماس کرد:"تو باید احساساتتو توی قلبت دفن کنی!لطفااااااا!"
تهیونگ نمی توانست نفس بکشد:"تو در مورد میثرا چی میدونی؟"
هونگی بیشتر هول کرد:"من چیزی نمی دونم من فقط بیشتر از تو می شناسمش!"
تهیونگ عصبانی شد:" نه! تو چیزی می دونی شاید هم چیزایی! بهم بگو. همین حالا!"
هونگی خیلی وحشتزده بنظر می آمد:"نمی تونممممممممم!" صورتش را برگرداند و ساکت ماند.
تهیونگ سرش را پایین انداخت. دقایقی به سکوت گذشت. تهیونگ با یک آه سکوت را شکست:
"در طول این هفته تازه فهمیدم شادی چیه...زندگی کردن چطوریه... عشق.... يعنی چی"هونگی آهی کشید و با چشمان دلسوزش به چشمان عاشق تهیونگ نگاه کرد. تهیونگ ادامه میداد:"از میثرا نمی ترسم. چکار می تونه بکنه؟منو می کشه؟اگر من بدون جونگ کوک بمونم می میرم..."
YOU ARE READING
✦𝐌𝐲 𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥✦ First Chapter
Fanfiction[Completed] Couple: Kookv Genre : Smut / romance / angest / drama Other couple : -- Up day : Every Sunday and Wednesday جونگ کوک، کسی که ۱۲ سال رو دنبال عشقش میگرده و در نهایت اون رو در کاباره پیدا میکنه اما به عنوان یک فاحشه با لقب پرنسس! و حالا ج...