🌈راوی🌈به تصمیم اون دو تا ووروجک آماده ی یه پارتی سه نفره شدن!
کل اتاق رو با چراغ های ستاره ای شکل پر کردن با هفت رنگ رنگین کمون و صدای موزیک رو تا ته کردن و نوشیدنی و خوراکی هم روی میز چیدن.
میون های جشن چند تا از دوست های اترس هم اومدن.
به مانی داشت حسابی خوش میگذشت که دیگه اخمو نبود و میخندید!
اترس سر چند پیک اول مست شده بود.
مانی هم بدش میومد از طعمش و لب نمیزد و شایا هم تنها یه قلوپ نوشید با اینکه جنبه اش بخاطر همیشه نوشیدن با پاشا بالا بود!اترس توی حال خودش نبود و تنها لباسی که توی تنش بود یه شلوارک لی روشن بود و کل اندام خوش تراشش قابل رؤیت بود و نگاه های هر کسی رو به خوش جذب میکرد و حتی نگاه های دوست هایی که فکر میکرد جای برادر هاش هستن بیشتر!
شایا متوجه ی نگاه های بد دوست هاش شد و رفت وسطشون و از بازو های اترس گرفت و کشیدش بیرون ازشون.
اترس نق زد و گفت:
شا...یا...اوممم...داشت تلاش میکرد از اتاق ببرتش بیرون که یهو در اتاق با شدت باز شد و نگاه های پر از غیرت و تعصب مردش نمایان شد!