با لبخند در و باز کرد پشت به اتاق رو به جیمین وارد اتاق شد : این و اینجا نگهش داشتم تا کسی نبینتش باورت نمیشه چقدر روش وقت گذاشتم شبیه فرشته هایی نه؟ اسمش و گذاشتم الهه ماه تو پس زمینه مشکی بوم تو با بلوز و شلوارمشکی مثل ماه تو دل تارکی شبی هنوز یه تابلو دیگه پیش من داری که کامل نشده ولی میخواستم این و بهت نشون بدم که بهت بگم تو ماه منی جیمین تو تاریکی زندگیم تویی که راه جلوم و روشن میکنی تا زمین نخورم
نگاهش به تابلو خشک شد اما نه برای تابلو برای کسی که رو به روی تابلو ایستاده بود و بهش زل زده بود جانگکوک خندید بازوش و گرفت : هی فکر نمیکردم انقدر خشکت بزنه
سمت تابلو برگشت که لبخندش محو شد با نشناختن مردی که به تابلو نگاه میکرد و کت و شلوار مشکی رنگ تنش بود اعتراض کرد : هی تودیگه از....
با برگشتن یونگی ونگاهشون که به هم قفل شد لرزی که از بدنش گذشت و حس کرد فشار دست جانگکوک از شوک دور بازوش بیشتر شد لبخند روی اون لب های لعنتی چیزی نبود که بتونه نادیده اش بگیره
نگاه لرزون و ترسیدش و از یونگی گرفت یه قدم به جلو برداشت نامحسوس جانگکوک و پشت خودش قرار داد : بی خبر اومدی
یونگی با دیدن حرکت جیمین برای محافظت از اون پسر پوزخند زد : اگه خبر میدادم که دگ سوپرایز نمیشد
جانگکوک که اعصابش از جو بین اون دو نفر بهم ریخته بود به یونگی نگاه کرد : چطور اومدی داخل؟
یونگی نگاهش و از جیمین که میتونست لرزش مردمک هاش و از این فاصله هم ببینه گرفت به پسر بلندتر پشتش نگاه کرد : میتونی تنهامون بذاری؟
جانگکوک: دیوونه شدی؟
یونگی: به خاطر خودت میگم پسر نمیخوام شاهد یه سری چیز ها باشی
جانگکوکدست پسر کوتاه تر و سمت خودش کشید : فکر نکن حتی ازش یه قدم دور شم
یونگی بیخیال سمت تابلو برگشت : حقیقتا این فوق العاده است البته جیمین همیشه فوق العاده بوده.
نفس عمیق کشید به پشتش خیره شد: هیونگ
دست جانگکوک دور بازوش محکمتر شد یونگی اما سمتشون برنگشت: جانگکوک اینو میتونی بهم بفروشی؟
جانگکوک : میخوای تو زندان نگهش داری؟
یونگی خندید اینو از لرزش شونه هاش فهمید : شاید؟
سمتمون برگشت با دیدن اصلحه تو دستش شوکه به چهره اش نگاه کرد :چیکار داری میکنی؟
_گفتم بهش بگو بره بیرون
جانگکوک: به محض اینکهبرم بیرون زنگ میزنم به پلیس پس فکرشم نکن از اینجا برم
یونگی اما با ارامش به دونسنگش که با چشای تیز نگاهش میکرد زل زد : بگو بره
YOU ARE READING
chess king📍 |kookmin|
Fanfiction[شاه شطرنج] • |پایان یافته| _ تو بازی و ساختی و من تمومش میکنم و حالا «کیش و مات» کاپل اصلی: کوکمین _ یونمین ژانر: جنایی_رمزالود_عاشقانه