♠جاسوس♠
.・✫・゜・。.
پارت 63
توی مسیر خونه از مغازه چند بسته نودل میگیره..موقع سوار شدن یکی از افراد جان سوار موتور چشمش به ییبو میخوره...شک میکنه و برمیگرده تا مطمعن بشه...
-:واقعایوبینه...اون ماشین نداشت که...
وقتی ییبو حرکت میکنه تعقیبش میکنه ......
ییبو:الو...
جکسون:الوییبوکجایی؟..
ییبو:جکسون فعلا میخوام تنها باشم..
جکسون: چرا اخه داری اینجوری میکنی...خونه ای؟میخام بیام پیشت...
ییبو:نه خونه خودم نمیرم...
جکسون:پس کجا میخای بری؟..
ییبو:گفتم که میخوام تنها باشم..فعلا..
جکسون:الو..یی...
ییبو گوشی رو قطع میکنه و سمت خونه پدریشون حرکت میکنه....اون مرد هم همچنان درحال تعقیبش بود...
-:نه به ماشینش نه به ادرسش... داره میره پایین شهر که....
بعد از یک ساعت رانندگی ییبو جلوی یه خونه نگه میداره....
از توی ماشین به خونه نگاهی میندازه و با قدم های اروم و لرزون وارد خونه میشه...لحظه ورود به خونه خاطره ها جلوی چشماش میان...صدای خنده های پدر و مادرش ...صدای تای و خودش درحال مبارزه و کل کل کردن...جلوتر میره ...سمت اشپزخونه...صدای مامانشومیشنوه که میگه بیاین غذا امادسس... قطره اشکی روی گونش سر میخوره....جلوتر میره و وارد اتاق خواب خودشوتای میشه... چراغو روشن میکنه...صدای خودشوتای توی سرش اکو میشه...
دیگه پاهاش توان ایستادن نداشتن و با زانو روی زمین میوفته و شروع به گریه کردن میکنه: منو ببخشین... مامان نتونستم از پسر کوچولوت خوب مراقبت کنمم..بابا این پسر شر و شیطونتو نتونستم نگه دارم پیش خودم....ولی دمتون گرم..هرسه تاتون رفتین....رفتین و منو تنها گذاشتییین... الان کنار همین اره؟؟...تای داری کلی پیش مامان بابا مسخرم میکنی اره؟؟....دستاشو لای موهاش میبره و تااااااای.... داداش میبینی حالمووو؟؟؟ میبینی بی معرفتتت؟؟ ... چرا تنها گذاشتی لعنتی چراااا... مامان بدجور دلم نوازش دستاتو میخواد.... بابا دلم لک زده واسه نصیحتات... واسه شونه مردونت.... ییبو سمت تخت خواب تای میره و روش دراز میکشه و بالششو بو میکنه:لعنتی هنو بوی خودتو میده....
تلخ خندی میزنه: بوی سر دوماه حموم نرفته رو میده.... چشمای ییبو اروم گرم میشن و به خواب میره...
-باس به یانگ خبر بدم....نه ولش کن میرم به جان میگم خودش بره بگه حوصله توضیح ندارم....
موتورشو روشن میکنه و سمت خونه جان میره....
ESTÁS LEYENDO
▪︎Spy▪︎
Fanfic"جاسوس" با ورود تروریست ها به کشور چین ؛ سازمان امنیت چین برای شناسایی و دستگیری تروریستها تعدادی از نیروهاشو به عنوان جاسوس به این گروه میفرسته.. وانگ ییبو که سرانجام موفق به ملاقات میشه اما با اتفاقاتی که پیش میاد توسط شخصی به نام شیائو جان از...