دو هفته گذشته بود و جیمین این روزش رو هم با ایگنور کردن جونگکوک شروع کرد و جونگکوک؟ اون درست طبق فرضیه جیمین عمل کرده بود!
همونطور که انتظارشو داشت، پسر هرکاری میکرد تا توجه جیمین رو به خودش جلب کنه. پسر بزرگتر هنوز هم میتونست قیافه جونگکوک وقتی که برای اولینبار نادیدهاش گرفت رو به یاد بیاره.
امروز باید برای ضبط همون برنامه رادیوییای میرفتن که هیچکدوم از اعضا، حوصلهشو نداشتن. جین مدام غر میزد و تهیونگ میگفت امیدواره زودتر قراردادشون به اتمام برسه.
و باز هم نوبت جیمین بود که به سوال گوینده رادیو جواب بده: اگه بخوای با یه نفر هم اتاق بشی کیو انتخاب میکنی؟
جوابی که توی ذهن جیمین به طور پررنگی شکل گرفت " جونگکوک " بود اما دیگه محال بود! اگه کسی میخواست زندگی دوسال گذشتهاش رو آنالیز کنه فقط به جونگکوک ختم میشد و اینبار دیگه نه: نمیدونم.. ولی فکر کنم رپمان هیونگ رو انتخاب کنم.
جونگکوک دیده بود که جیمین تمام دوهفته گذشته رو نادیدهاش گرفته اما مطمئن بود برای این سوال، قراره خودش فرد موردنظر جیمین برای پاسخ سوال باشه..
با شنیدن انتخاب جیمین اما لبخند کوچیک رو لباش خشک شد. اون.. اون جونگکوک رو انتخاب نکرده بود؟ حتی اعضا هم از جواب جیمین شوکه به نظر میومدن جز هوسوکی که شب گذشته مشغول حرف زدن با پسر بود و بهش تعلیم میداد!
حالا این جونگکوک بود که سعی میکرد قیافشو عادی نشون بده و لبخند بزنه... حتی لبخند روی لباش هم عصبی بود و همه پنج نفر اعضا جز جیمین این رو فهمیده بودن... جونگکوک خودش رو با میکروفونش مشغول نشون میداد و جیمین تلاش میکرد سرش به سمت پسر نچرخه.
کمی بعد, گوینده از نامجون مکان موردعلاقش برای سفر رو پرسید و انتخاب نامجون, آلاسکا بود...
گوینده از جیمین پرسید: دوست داری با کی به سفر بری؟
جونگکوک امیدوار به جیمین نگاه کرد... همین چند ماه پیش بود که جیمین تو این برنامه گفته بود دوست داره با جونگکوک به سفر بره... اما, جیمین رو به نامجون خندید و جواب داد: من فکر میکنم آلاسکا جای خوبیه.
برای بار دوم هم، جونگکوک انتظار نداشت همچین جوابی رو بشنوه... فقط میدونست که میخواد همون لحظه به پسر بگه " فقط حق داری منو برای سفر رفتنت انتخاب کنی " اما مجبور بود به سکوت... جلوی اون دوربین فاکی!
.
.
.
.
شامشون رو میل کرده بودن و با درخواست هوسوک و تهیونگ، قرار شد بعد از مدتها همه با هم فیلم جدیدی رو تماشا کنن. جونگکوک بعد از شستن ظرفهایی که نوبتش بود، وارد هال شد. فقط دوتا جای خالی وجود داشت که یکی کنار یونگی و یکی هم کنار جیمین بود و خب.. جونگکوک کنار جیمین نشست.
YOU ARE READING
(Damn chocolate)شکلات لعنتی
Fanfictionی فیک ریل لایف کوکمینه و همینطور اولین کارم امیدوارم خوشتون بیاد (درحال ویرایش)