امشب رفتم پیش زیر دستام تا ببینم جنسا رو چیکار کردن
جنسا هم یه مشت آیفون و اسلحه و اینا بود
میخواستیم به طور قاچاقی بفرستیم به آمریکا
به محض ورودم همه سر خم کردن
نگاهی کوچیک به همشون انداختم و گفتم:
«جنسا رو چیکار کردین؟!»
همه شرمنده بودنیونا،کم سن و سال ترین زیر دست من که20سال بیشتر سن نداشت،با شرمندگی اومد پیشم و رو بهم گفت:
«اونی لیسا،ما رو ببخشین ما دیشب جنسا رو تو انبار مخفی کرده بودیم ولی به محض اینکه امروز صبح بیدار شدیم،با کمال تعجب دیدیم که هیچ خبری از جنسا نیست»
از اونجایی که یونا دختری بود که از بچگی تا به حال با من بزرگ شده و بیشتر هر کسی اینجا دوسش داشتم و برام مثل دختر خودم بود،سعی کردم عصبانی نشمو یونا به خاطر صمیمیتی که باهاش داشتم،اولین کسی بود که منو*اونی*صدا میزد
رو بهش گفتم«اشکالی نداره،خوب میدونم کار کیه»
و بعد ادامه دادم:
«شما همینجا بمونید،کار خودمه»
و رفتم بیرون و سوار ماشین شدم و راه افتادم
با خودم زیر لب گفتم«نمیذارم پایینم بکشی کیم تهیونگ»ماشینش👆🏼
همینطور که داشتم رانندگیمو میکردم،یهو یه ماشینی جلوم اومدیهو کنترلمو از دست دادم و ماشین برخورد کرد به جدول
عصبانی شدم و دنبالش رفتم
ماشینم یه تیکش رنگش کلا رفته بودهمه ی مردم ترسیده نگاهمون میکردن
با بیشترین سرعت ممکن داشتم میروندم جوری که احتمال تصادف کردنم صد در صد بود
پلیسا هم دنبالمون میومدن
به احتمال زیاد واسه سرعت غیرمجاز بود
پلیس:«خانوم لطفا ایست کنید،ماشین مشکی بایستید»
سعی کردم انتقام ماشینمو بگیرم و محکم زدم به کاپوت ماشینشماشینش پرت شد تو جاده
منم سعی کردم در برم ولی یه جورایی کنجکاو بودم که مرده یا زنده هستـ
پس وایسادم و رفتم تو جاده
ماشینش به کل داغون شده بود ولی نمیدونم چطور خودش زنده بود
پلیسا هم انگار گممون کرده بودن
از ماشین پیاده شد و خودشو تکوندیه مرد بود
رو بهم کرد و گفت«رانندگیت خیلی بهتر شده،لالیسا مانوبان»نویسنده:ووت و کامنت یادتون نره،این پارتو از عمد ادامش ندادم تا تو خماری ادامش بمونید😈✨
یونا تو فیک👆🏼
YOU ARE READING
𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂 𝑶𝒃𝒔𝒆𝒔𝒔𝒊𝒗𝒆
Actionلالیسا...دختری که از بچگی با تموم دخترا متفاوت بود دختری که همیشه میخواست مستقل باشه همیشه بهترین بوکسر و بهترین تکواندو کار مدرسشون بود اما این دختر...یه دشمن بزرگ به نام کیم تهیونگ داره کی فکرشو میکرد رئیس یه بند مافیا یه روزی یه دختر بشه؟! و کل...