shot1

388 78 23
                                    

minho:
جیسونگ تو خونه راه میرفت و مطمئن بودم که صدای داد هامون تو کل سئول پیچیده بود و لعنت بهش من هرچقدر سعی میکردم آروم باشم جیسونگ نمیذاشت.

جیسونگ: مینهو نمیفهمی؟ فاک بهت من دیگه نمیخوامت
مینهو: جیسونگم یه لحظه صبر کن متوجه هستی دلایلت مسخرن؟

جیسونگ: مینهو یک ساله که کنارت بودم ولی دیگه بسه من نمیتونم باهات کنار بیام مینهو ما هنوز بچه اییم
مینهو: ۲۱ سال واسمون کمه؟ جیسونگ تو زده به سرت

جیسونگ: آرررره اصن من زده به سرم ولم کن بذار گورمو گم کنم از این خونه برم
مینهو: جیسونگ دیگه داری زیاده روی میکنی

جیسونگ: زیاده روی چیییی؟ خسته شدم دیگه تحمل ندارمممم
مینهو: تحمل؟ چیکارت کردم مگه؟

جیسونگ: من فقط نمیتونم پیشت باشم خب؟ من نمیتونم تحت کنترل کسی باشم
مینهو: من کنترلت کردم؟ مشکل منه؟ این منبع مشکل از کیه؟ من یا تو که همش با بقیه لاس میزنی؟

جیسونگ: خیلی خب این مشکل فاکی منه و آره با وجود تو نمیتونم راحت باشم
مینهو: جیسونگ بهتره خفه شی داری چرت و پرت میگی

جیسونگ: چرا باید خفه شم؟ من دارم اذیت میشم این شرایط داره منو آزار میده
مینهو: لاس زدن با این و اونو به منی که واست از جونم مایه میذارم ترجیح میدی؟

جیسونگ: آرههههههههه چون من نمیتونم اونی باشم که میخوایی چون دارم تو این رابطه عذاب میکشممم
مینهو: که عذاب میکشی ها؟ میخوایی بری آره؟ پس گمشو بیرون ببینم کی میاد تورو جمع کنه، من یا دوستای دو روزت

جیسونگ: چ...چی؟
مینهو: گفتی میخوایی بری؟ اوک برو وقتی میگی عذاب میکشی خودم رفتن رو واست راحت میکنم

سمت کمد رفتم و چمدونش رو بیرون کشیدم.

جیسونگ: می...مینهو داری چی..چیکار میکنی؟

جوابی بهش ندادم و در چمدونش رو باز کردم، لباس هاشو پرت کردم تو چمدونش و درش رو بستم.

جیسونگ مثل ابر بهار اشک می‌ریخت ولی خودش منو مجبور کرد اینکارو بکنم ببخشید عشقم ولی باید بتونی تصمیم خودتو بگیری.

جیسونگ: نم...نمیخ....نمیخوایی جوابم رو بدی؟

چمدونش رو بلند کردم و دادم دستش.

مینهو: برو بیرون
جیسونگ: نه مینهو منظورم این نبود لطف-
مینهو: گفتمممم گمشوووو بیروننننن

جیسونگ: ا..اما آخ...آخه بذار حرفم رو بز...بزنم
مینهو: جیسونگ تو گفتنی هات رو گفتی مستقیم تو صورتم داد زدی که منو نمیخوایی پس خودت مثل آدم برو بیرون

میخواست حرفی بزنه ولی مشخصه که پشیمون شد سرش رو انداخت پایین و با همون هودی ایی که تنش بود رفت بیرون.

𝐒𝐞𝐜𝐨𝐧𝐝 𝐂𝐡𝐚𝐧𝐜𝐞Where stories live. Discover now