⚪36

1.2K 280 62
                                    

میشه با کامنت گذاشتن بهم انرژی بدید تا بتونم زود زود بنویسم و براتون آپش کنم. :((





ماشین تهیونگ جلوی عمارت یونگی نگهداشت با نگاه کردن بهش هم یاد خاطرات تلخم می افتادم اما بهش اهمیت ندادم و از ماشین پیاده شدم.

تهیونگ به طرز عجیبی از لحظه ای که تو ماشین نشسته بودم ساکت و تو فکر بود

جلو تر از من سمت در عمارت رفت و برچسبی که روش متن وارد نشوید و با فونت پر رنگی نوشته شده بود و به راحتی از در جدا کرد و دور انداخت با اشاره ازم خواست با کلیدی که دارم در و باز کنم .

از کنارش رد شدم و پشت در ایستادم زمزمه کردم: امیدوارم بعدش برامون‌بد نشه

صداش و از کنار گوشیم و نزدیک به خودم شنیدم : از کی تا حالا به قانون‌اهمیت میدی

با چرهوندن قفل و‌ شنیدن صدای تیک باز شدن در فشاری به در وارد کردم و‌ از جلوش کنار رفتم تا جلوتر از من وارد شه با حس کردن نگاهی به قسمتی که باغ بود نگاه کردم اما با شنیدن صدای تهیونگ بیخیالش شدم

_نمیای داخل؟

_بعد پلمپ شدن اینجا باز نشده؟

_نه میبینی که

از کنارش رد شدم و در و بستم سعی کردم دقت کنم ببینم چیزی تغییر کرده بود یا نه اما به نظر همه چیز مثل قبل میومد اما فقط به نظر میومد .

جلوتر از تهیونگ راه افتادم.

قدم های اروم تهیونگ و حس میکردم جوری که به نظر نمیومد پسر عجله ای برای پیدا کردن اون مدارک داشته باشه قدم‌هاش عجیب و اروم بود با ارامش از ول پاشنه پاش روی زمین قرار میگرفت و بعد مکثی در حد صدم ثانیه کف پاش ، دنبالم میومد سنگینی نگاهش و پشتم حس میکردم نفس عمیق کشیدم اون‌عجیب بود همه چیز عجیب به نظر میومد.

سعی کردم اون‌حس ششم هشدار دهندم که همیشه نجات دهنم بوده و کنار بزارم و فقط پیش برم ، از پله ها بالا رفتم با رد شدن از بقیه اتاق ها جلوی در مشکی رنگ اتاق کار یونگی ایستادم.

جلوی در کمی مکث کردم : تهیونگ

سایه اش و روی در دیدم که با خیال راحت دست تو پالتو تو تنش کرد : هوم

_امیدوارم قبل ما ادم های یونگی اون مدارک و بر نداشته باشن.

_منم همینطور

صفحه و لمس کردم و رمز در و زدم با سبز شدن صفحه در اتاق به ارومی هل دادم

در با صدای جیر جیری باز شد و وارد اتاق شدم حواسم اما همچنان به قدم های اروم تهیونگ بود و این شکی که تو دلم داشتم و همچنان قوی تر میکرد که تهیونگ برای مدارکی که قولش و بهش داده بودم اونجا نیست وگرنه تهیونگی که میشناختم باید با عجله تر و پر از سوالات مختلف میبود .

chess king📍 |kookmin|Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt