Coercion (KaiSoo)

268 70 4
                                    

*جناب کیم. آقای دو اینجا هستن.
_بفرستش داخل.
*بله چشم.
تلفن و قطع کرد و به پشتی صندلی تکیه داد.
بالاخره وقتش بود.
با شنیدن صدای تق تق  در اجازه ورود داد. کیونگسو به محض ورودش به اتاق و بستن در با چهره خشمگین به طرف کای برگشت.
+کیم کای این چه وضعیت کوفتی که درست کردی؟ این یعنی چی؟ میفهمی چی میگی؟ برای چی پدر من باید اون مدارک کوفتی تر از خودتو بدزده؟ همین الان میری و شکایتت و از پدرم پس میگیری.
_کیونگسو بهتر نیست یکم آروم باشی و بشینی تا باهم حرف بزنیم؟
+حرف؟ هه، منو نخندون کیم کای. چی تو اون مغز کثیفت میگذره؟ خودتم خوب میدونی دزدی اون مدارک کار پدر من نیست. پس آزادش کن.
_به نفعته اگه آزادی پدرتو می خوای خفه شی و فقط بشینی رو اون صندلی. اون وقت باهم حرف می‌زنیم .
با صدای تقریبا بلند و خشن کای، کیونگ سکوت کرد و به طرف مبل وسط اتاق رفت و روش نشست.
کای که آروم شدن تقریبی کیونگ رو دید از پشت میز کارش بلند شد و روی مبل روبه رویی کیونگ نشست.
برگه هایی که از روی میز برداشته بود و جلوی کیونگ گذاشت و گفت:
_اگه میخوای پدرت آزاد بشه و از تهمت دزدی مدارک مبرا بشه اینو امضا کن.
کیونگ با تعجب نگاهی به کای و بعد نگاهی به برگه ها انداخت.
ار روی میز برشون داشت و با خوندن هر خط اون برگه ها بیشتر ابرو هاش در هم میشد. بدون خوندن بقیه خط ها برگه ها رو رو میز کوبید و با خشم رو به کای غرید.
+اینجا چه خبره؟ شوخیت گرفته کیم؟ این سند ازدواجه!! دقیقا چه غلطی می خوای بکنی؟
_من شوخی نکردم. و بله این سند ازدواجه. ازدواج من و تو. این تنها راه تو برای آزادی پدرت کیونگ. درسته من کاملا آگاهم که این دزدی کار پدرت نیست. در واقع، کار خود من بود. برای اینکه مجبورت کنم به این ازدواج. ولی خودتم خوب میدونی مدارک علیه پدرت انقدر زیاد هست که امکان نداره بتونی بی گناهیش رو ثابت کنی. تقصیر خودت بود. وقتی داشتی من و ول میکردی و میرفتی سراغ اون دختر بهت گفتم، گفتم دور زدن کیم کای تاوان داره. فک کردی من گول نقش بازی کردنتو خوردم؟ بعد سه سال با هم بودن نمیفهمم؟ من تو رو از برم کیونگ. چشمات رو از حفظم، حرکاتت، کلماتت، رفتارت .
_تک تکشون داد میزدن که من دارم بهت دروغ میگم کای. همش نقشه پدرمه. اجازه نده برم. جلومو بگیر.
_قبول دارم که خیلی خوب نقش بازی میکنی ولی نه در برابر من. تو حتی اگه ماهر ترین بازیگر دنیام باشی نمیتونی منو گول بزنی. کسی که عاشقته. کسی که عاشقشی.
_کا.....
+ساکت. فک کردی نمیفهمم به خاطر پدرت بود که اون حرفارو زدی؟ به خاطر اینکه دکترش بهت گفته بود قلبش وضعیت خوبی نداره و ممکن هر لحظه بمیره؟ پدرت هم بهت گفته بود دوست داره قبل مرگش ازدواج تو رو با سویون ببینه. تو هم به خاطر پدرت اون مزخرفاتو تحویل من دادی. که همه چی الکی بود، فک میکردی حست به من عشقه ولی فهمیدی هوس بود. که بتونی بری و آخرین خواسته پدرت رو برآورده کنی. ولی کور خوندی دو کیونگسو. من حتی از خودتم بیشتر تو رو بلدم. گول مزخرفاتتو نخوردم. فقط صبر کردم تا وقتش برسه و چیزی که مال خودم رو پس بگیرم. تو مال منی. مال کیم کای. تا ابد. حق اعتراضم نداری.
چشم های کیونگ پر از اشک بود. درسته. اون عاشق کای بود. ولی پدرش تمام دنیاش بود. نمیتونست بذاره آخر عمرش نا امید باشه.
+کای لطفا، حالا که همه چی رو میدونی پس لطفا مجبورم نکن کاری رو بکنم که نمیخوام . من نمیخوام پدرم رو از دست بدم. اون اگه بفهمه میمیره. لطفا. هر کاری بگی میکنم به جز این. لطفا.
کای از جاش بلند شد. رفت و روی مبل رو به رویی کنار کیونگ نشست . شونه هاش رو گرفت و به سمت خودش چرخوندش. دست هاش رو دو طرف صورتش گذاشت و اشک هاش رو پاک کرد.
_کیونگسو، سویی من، عشق من. تو تمام مدت گول خوردی. پسر زود باور من. من تو رو مجبور به کاری که نمیخوای نمیکنم. دارم کاری میکنم به یاد بیاری واقعا چیو میخوای. بازیگری پدرت حتی از تو هم بهتره. دقیقا دو روز قبل از اینکه بیای و اون مزخرفا رو تحویل من بدی پدرت اینجا بود. دقیقا جای تو نشست و گفت از رابطمون با خبره. اینکه تعقیبمون کرده. همه چیز رو میدونه. اول با ارامش و خواهش بعد که جواب نگرفت با دعوا و تهدید سعی کرد کاری کنه رهات کنم. ولی من نپذیرفتم. بهت نگفتم چون میدونستم تحمل این همه فشار و استرس رو نداری. نمی خواستم خوشحالیت از بین بره. ولی پدرت بیکار نموند و اون نقشه رو کشید. تمام حرف های دکتر و حال بده پدرت نقشه خودش بود.
+چ...چی؟ یعنی.. یعنی پدرم....پدرم بهم دروغ گفت؟
_اگه من این نقشه هارو کشیدم فقط به خاطر تو بود.یه دزدی ساختگی تو شرکت راه انداختم و مدارکی علیه شریکم، پدرت درست کردم که بندازمش زندان‌ که تو بیای اینجا. اگه این سند و امضا کنی پدرت فکر میکنه به خاطر آزادی اون من مجبور به این کارت کردم. دیگه هم مجبور نمیشی با سویون ازدواج کنی.

+ا..اما...
_هنوز باورم نداری؟
+نه، نه. باورت دارم. ولی، ولی مطمئنی دیگه پدرم نمیتونه کاری کنه؟ قول میدی؟ قول میدی دیگه هیچ کس نتونه جدامون کنه؟
_معلومه که قول میدم سو. تو فقط این سند و امضا کن و من کاراش  و انجام میدم. اون وقت همه چی تمومه. تو فقط جلوی پدرت جوری تظاهر کن که مجبور به این کار شدی. صد در صد پدرت اولش میخواد دخل منو بیاره ولی نمیتونه خیالت راحت. یه مدت که بگذره و بفهمه کاری از دستش بر نمیاد همه چی تمومه. تو تا ابد فقط و فقط مال منی. حتی فکرشم نکن بذارم اسمت کنار اسم کس دیگه قرار بگیره کیم کیونگسو.

کیونگسو اشک هاشو پاک کرد و لبخند زد. از جاش بلند شد و برگه هارو تو دستش گرفت. به طرف میز کار کای رفت و خودکار رو از رو میز برداشت و برگه هارو امضا کرد خودکار رو روی میز قرار داد و به طرف کای چرخید. به طرفش رفت شونه هاش رو گرفت و پشتش رو به مبل تکیه داد روی پاهاش نشست و دستاش رو دو طرف صورتش گذاشت و لب هاش رو روی لب های کای قرار داد. کای هم یک دستش رو پشت گردن و دست دیگش رو پشت کمر سو قرار داد. بعد یه بوسه نفس گیر از هم فاصله گرفتن.
+عاشقتم کیم کای.
_من بیشتر کیم کیونگسو. عاشقتم تا ابد.

Scenario Book (Kyunsoo Couple)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora