My love
عشق منبا دیدن جیمین همه ی خوشحالیش فرو کش کرد اون یه مورد مهم رو فراموش کرده بود! جیمین میدونست جفتش اونو نخواسته!!! و این یعنی فاجعه...
گربه ای که حکم دوست جدیدش رو داشت روی زمین گذاشت و با لبخند مسخره ای به جیمین هیونگش نگاه کرد
-جیمینی! راه گم کردی؟
خنده های ضایعش به جیمین سابت میکرد یه اتفاقی این وسط افتاده ابرویی بالا انداخت از روی تخت پسر بلند شد لحظه ای که پسر پا به اتاق گذتشت خیلی شنگول به نظر میرسید اما معلوم بود با دیدنش مضطرب شده
-اوه دونگسنگی دلت برام تنگ نشده بود؟
سرشو تند تند تکون داد و محکم مرد رو بغل کرد اما جیمین دستشو رو شونه هاش گذاشت و عقب کشیدش تهیونگ متعجب و مضطرب به چشمهای سردش نگاه کرد
-این رایحه ی کیه؟
به سختی اب دهنشو قورت تقریبا فراموش کرده بود دیشب وقتی تو سالن جلسات بودند به ولیعهد چسبیده بود و حالا نمیدونست قراره چه جوابی به این لحن شکاک بده
-ه...هیونگ م..من لطفا عصبانی نشو ...خب ...من
-تو چی؟
نگاه کردن به چشمای بی حس جیمینی که همیشه باهاش مهربون بود الان سختترین کار ممکن بود
-م...من با جفتم حرف زدم اون گ...گفت منو دوست داره و ... و اونن لحظه خیلی ش..شوکه شده بوده
با اتمام حرفش محکم چشماشو بست اون به هیونگش دروغ گفته بود نه تنها عشقی وجود نداشت اون حس میکرد نفرتی هم وجود داره نکنه الفاش عاشق کسی بوده و با اومدن تهیونگ همه چیز خراب شده؟
-تو هم به همین راحتی قبول کردی؟
فریاد پسر لرزی به بدنش انداخت که پاهاش سست شدن و به سختی سر پا بود جیمین از حرص دور اتاق میچرخید و امگارو سرزنش میکرد
-اون عوضی خوردت کرد میفهمی؟ حالا هم اومده میگه دوست داره و تو هم قبول کردی؟ میدونی شاید تورو له خاطر بدنت بخواد؟ ممکنه اصلا دوستت نداشته باشه؟
الفا پشت سر هم حرف میزد و با بی رحمی کلمات رو به صورت امگا میکوبید و حتی متوجه نبود اون به سختی اشکاشو کنترل میکنه
-انقدر میخواستی بری زیر یکی که زود قبول کردی؟
با بهت به مردی که از خشم رگهای پیشونیش باد کرده بود نگاه کرد اون تهیونگو یه امگای خراب میدونست که دنبال دیک یه الفاس؟ اون دوستشو یه فاحشه میدید که بخواد زیر کسی بره؟
-برو بیرون!
گفت اما صداش میلرزید جیمین با فهمیدن اینکه چی گفت با ترس سعی کرد امگارو در اغوش بگیره اما تهیونگ پسش زد و با اشکهایی که رو گونه هاش میریختن با عصبانیت گفت
ESTÁS LEYENDO
𝙏𝙝𝙚 𝙁𝙪𝙩𝙪𝙧𝙚 𝙌𝙪𝙚𝙚𝙣ㅣkookv
Fanficیک شب تاریک روی پل امگای زیبا جفتشو ملاقات میکنه:) اما انتظار نداشت جفتش ... *** درحالی که نفس های گرمش رو روی لبای وسوسه انگیزش خالی میکرد پرسید -تنهام نمیزاری؟ لحن محکم معشوقه ش باعث شد لرز زیبایی از ستون فقرات...