زمان شام فرا رسیده و یونگی همراه با خانوادهش اونجا اومده بود اما اینبار پدر جونگکوک کسی نبود که بهشون بگه تا بیان!
یونگی بیشتر از قبل لبخند میزد ولی جی سونگ چندان توجهی بهش نداشت، کوک به صورت مداوم سعی داشت هیونگش رو از دختر عموش دور کنه ولی انگار داشت آب در هاوَن میکوبید چون تأثیر خاصی نمیدید.
روز بعد یونگی به جونگکوک گفته بود که قراره به کافه بیان، کوک بخاطر برنامهاش خیلی نمیتونست صبحها به کافه بره ولی به جیمین و تهیونگ خبر داده بود.
جیمین تا حالا ندیده بود مرد بزرگتر به کافه بیاد چون اکثراً اون رو توی بار میدید و مانع این نمیشد که از دیدنش قلبش محکمتر میتپه!اون صبح جیم زودتر از موعد به کافه اومد، پشت کانتر بود و داشت حسابها رو بررسی میکرد، با شنیدن صدای در نگاهی به مشتریای که وارد شده بود انداخت و با دیدن یونگی هولزده بلند شد:
«سلام آقای مین، خوش اومدید.»
یونگی متقابلاً سری تکون داد: «ممنونم آقای پارک.»
لبخند عریضی که روی لب جیمین بود بعد از چندین ثانیه با دیدن دختری که با تاخیر وارد کافه شد و کنار یونگی ایستاد محو شد.
یونگی دختر رو به سمت یکی از میزها هدایت کرد و منو رو برداشتند.
چشمهای جیمین حیران بود، تا جایی که اطلاع داشت آقای مین دوست دختر یا دوست پسری نداشت، با صدا شدنش توسط اون صدای زیبا و مردانهی مورد علاقش به سمت میزی که نشسته بودند رفت.
«من یه چای با شیر میخوام و خانوم هم لاته میخورن.»
جیمین سری تکون داد و به دختر از نمای نزدیکتری خیره شد، موهای بلند دختر روی شونههاش میریخت و مواج بودنش مشهود بود، به یک نفر شباهت داشت ولی هر چقدر تلاش کرد نتونست به یاد بیاره اون کیه که اینقدر به ته چهرهش شباهت داره...
در حین ریختن شیر داخل چای انقدر غرق فکرهاش بود که متوجه نشد شیر از چایی لبریز شده و داره به پایین میریزه ولی به محض فهمیدن، خرابکاریش رو جمع کرد.
سفارش اون دو رو برد و صدای خندههای اونها، مخصوصاً در فاصلهای نزدیک در گوشهاش پژواک میشد، این هم باعث میشد لبخند روی لباش تشکیل بشه هم قلبش، مثل گنجشکی که در حصار دستهای یونگی فشرده میشه.
.............................................
نامجون برای دادنِ کمی استراحت به خودش به بار اسکای لاین رفته بود ولی تنهایی و بدون اینکه جین خبر داشته باشه.
جونگکوک در حال پر کردن لیوانها با سوجو بود که صدای آشنایی در نزدیکیِ گوشش شنید:
YOU ARE READING
𝖣𝗋𝗎𝗇𝗄 𝖯𝖺𝗋𝗍𝗇𝖾𝗋 ✔︎「TK」
Fanfiction[شریکِ مست] [تهیونگ، باریستای بزرگترین و کولترین بارِ سئوله و جونگکوک،اوه! اون پسر یه شیطونِ به تمام معناست! مطمئناً این پسر هر شب به اون بار میره نه؟ ولی ممکنه محض رضای خدا یه بار کارما کارش رو درست انجام بده و اونها رو به هم نزدیک کنه؟] 🍸≘...