باز شدن چشمهاش، جونگکوکو دید که بهش زل زده. لبخند زد: صبح بخیر.
جونگکوک هم با لبخند جوابشو داد: صبح بخیر عزیزم.
جیمین پتو رو کنار کشید و با بدن لخت دوتاشون مواجه شد: آهه دیشب همینطوری خوابیدیم! در اتاق هم قفل نبود! فاااک.
_ اشکالی نداره فقط نادیده بگیر.. دوش بگیریم؟
.
.
بعد از دوشی که با شیطنتهای دو پسر همراه بود، لباس پوشیدن و از اتاق خارج شدن. صدای همه اعضا بلند شد و هرکدوم چیزی میگفتن.جین بلند گفت: اینارو از من دور کنین! من تا صبح نخوابیدم.
هوسوک با لبخند پر شیطنتی پرسید: خوبین؟ کمر و باسنتون سالمه؟
هردوشون میدونستن اگه بخوان خجالتشونو نشون بدن، مدتها دست انداخته میشن پس فقط ایگنورشون کردن.
نامجون گفت: صبحونه رو جمع نکردیم.. رو میزه هنوز.
: ممنون هیونگ.
جیمین گفت و به همراه جونگکوک، دوتایی برای خوردن صبحونه راهی آشپزخونه شدن.
.
.
صبحونهاشون تموم شد و حالا جیمین کنار یونگی روی مبل نشسته بود و جونگکوک برای انجام کاری وارد اتاقش شد. با خروج جونگکوک از اتاق با لباسهای بیرونی، هوسوک کنجکاو پرسید: امروز که روز تعطیلمونه. جایی باید بری؟جونگکوک همونطور که به سمت جیمین میرفت جواب داد: آره ولی زود برمیگردم.
گفت و با خم شدنش بوسهای روی گونه دوستپسرش نشوند که صدای یونگی رو بلند کرد: یا یااا.. جلوی من از این کارا نکنین!
تهیونگ با چشمهای قلبی گفت: عاییشش چندشا.. چقدر سوییت شدین!
.
.
+ همه چی خوب پیش میره؟
تهیونگ بود که بعد از خلوت شد هال، از جیمین پرسید. پسر بزرگتر جواب داد: عالی پیش میره. نگرانم نباش تهیونگاا.لبخند شیطانی تهیونگو دید: چطوری به توافق رسیدین؟
نگاه چپی که جیمین به تهیونگ انداخت باعث شد بیخیال سوالش بشه و روی پای پسر دراز کشید: رابطهاتون همونطور که میخواستی پیش میره؟
جیمین دستشو به نوازش موهای سولمیتش دعوت کرد: آره خوبیم. قهرمون هم که حل شد. فعلا همهچیز خوبه. جونگکوک برای من بهترینه.
پسر کوچیکتر سرشو بالاتر برد تا صورت جیمینو ببینه: خوشحالی؟
جیمین برای تایید، پلک رو هم فشرد: خوشحالم.
+ برات خوشحالم. همیشه خوشحال بمون. خب؟
: خب!
+ قول انگشتی؟
جیمین خندید و جواب داد: قول انگشتی.
.
.
وارد کمپانی شد و بعد از صحبت کوتاهی با منشی، وارد اتاق پی دی نیم شد.
ESTÁS LEYENDO
(Damn chocolate)شکلات لعنتی
Fanficی فیک ریل لایف کوکمینه و همینطور اولین کارم امیدوارم خوشتون بیاد (درحال ویرایش)