حتی الفبای اسمش کنار هم خوشآوا و خوشصورته، چه برسه به خودش!
وقتی اسمش رو فهمیدم منتظر بودم چنین اسم خوشگلی مال یه پسر خیلی خوشگل باشه، نه یه پسر خیلی دلبر!با قدی که چند سانتیمتر از من کوتاه تر بود و اندامی که کاملا متناسب با قدش بود، با جزئیات صورتش هربار مردم و زنده شدم.
اون چشمهای کوچیکش که دقیقا برای اون صورت کوچیک و لپ های برجسته و دماغ لوبیایی با تک تک خال های ریز و جوشهای بلوغش ساخته شده بود؛ کشنده تر از همه اون لبهایی بود که جور همه احساسات پارک جیمین رو میکشید. اون مثل یک فرشته بدون بال وسط زندگی من ظاهر شد. دقیقا به قاعده فرشته ای که از بهشت به زمین اومده زیبا، مهربون، درد کشیده و البته غمگین و زخمی... اخه بال های خوش رنگش رو به همراه نداشت و هر لحظه ممکن بود توسط شیاطین شکار بشه.اونقدر هاله اطراف اون قدرتمند و دوست داشتنی بود که حتی با فاصله زیاد هم اون تاثیر گرم خودش رو روی من باقی میگذاشت. با اون توجهات ریز و درشت و اشک های معصومانه و صدای بهشتیاش از همون اوایل شد جیمینی هیونگ من و حتی بیشتر گرم شد.
آستانه تحمل گرمای من پایین اومده بود و با هر بار درک کردن حضور پارک جیمین فرار میکردم تا زیر اونهمه گرما تلف نشم.
ولی چی میشه اگه آفتابگردون با خورشید قهر کنه؟حال من دقیقا وصف گل آفتاب گردون پلاسیدهای بود که خودش رو زیر سایه بون مخفی کرده و حالا اگه بخواد دوباره به خورشید برگرده...
ریشه هاش رو چیکار کنه؟اگر ببینه خورشیدش به گلهای دیگه میتابه چی؟
اون مهربون و زیباست.
هیونگ من پر از ریز جزئیات دوست داشتنیه. اون با تار های ابرو هاش بازی میکنه با موهای نازک صورتش بازی میکنه و گاهی با دقت تلاش میکنه با انگشتهاش اونها رو از ریشه در بیاره!
انگشتهای تپل دستش رو ماساژ میده و هنوز امید داره قدشون بلند بشه و سر هر مسئله ای که اذیتش کنه با تن صدای پایین برای خودش سمفونی "غرغر" کیوتی به راه میندازه!
مدام با چشمهای ریزش همه رو زیر نظر میگیره و...هر کسی هر مشکلی داشته باشه اولین نفر به سمتش میره.
همه رو در آغوش میکشه...
به همه محبت میکنه...
لبهاشو با بی رحمی رو گونه ها یا پیشونی هاشون میذاره...
نوازششون میکنه...
و اگر بخوان شب هارو پیششون میخوابه...
براشون غذا درست میکنه، از دست پختشون تعریف میکنه، لباسهاشون رو مرتب میکنه، وقتهایی که خسته اند ماساژشون میده و وقتی خسته است خودشو براشون لوس میکنه و..
و...
وقتی دیدمش که..که..حتی لکنت گرفتم.
اون روی پای نامجون هیونگ نشست و خودشو تو آغوشش مثل یه بچه کوچیک جا کرد. اجازه داد جین هیونگ تو حموم موهاشو براش شامپو بزنه. وقتی خسته بود تهیونگ تموم عضلات پاش رو، و ماساژ داد. با یونگی هیونگ شب رو تو استدیوش موندن و خودم دیدم که تقریبا بدون لباس با هوبی هیونگ شوخی میکردن و اون قلقلکش میداد و از شنیدن صدای خنده های فرح بخشش لذت میبرد.
بین همه اینها من از دور نگاه میکردم.شاهد بودم که چطور از من دور شد و به بقیه نزدیک شد و من جا موندم از تموم احساسی که میتونست مال من باشه.
اما مال من نیست اگه بود چطور جلوی جمع به من بی توجهی کرد و رفت بغل نامجون هیونگ؟؟کنارم نشسته بود و مدام صدام میزد تا با چهره بغ کرده و عصبانیم گند نزنم به فن میتینگ. اون دختر ها و پسر ها به عشق ما اومده بودن و پول خرج کرده بودن، نباید من رو گرفته میدیدن ولی اصلا حوصله نداشتم.
پس دستهامو بالای سرم بردم و قلب بزرگی رو تحویل آرمی دادم. یعنی اونها میفهمن من چقدر تو این لحظه غمگینم؟ میفهمن چقدر از رفتار ها و پس زدنهام پشیمونم و الان میخوام کیوتی هیونگ بیاد و موهام رو بهم بریزه؟کاش وقتی توی تلویزیون میگم به عنوان کادوی تولد جیمینی رو میخوام بفهمن!
کاش وقتی توی کنسرت سمتش میدووم تا پارت عاشقانه آهنگ رو با هم بخونیم بفهمن!
کاش وقتی هایی که اذیتش میکنم و بهش میگم هیونگ کوتاهم، به جای مسخره کردنش بفهمن این مدل ابراز علاقه منه!
کاش وقتی هایی که ازش میخوام روی پاهام بشینه بفهمن از بس روی پای نامجون نشسته عقده ای شدم!
کاش وقتی تهیونگ لمسش میکنه و آتیشی میشم بفهمن!
من یه حسودم که باورم نمیشه به هیونگ های خودم حسودیم میشه. نباید احمقانه رفتار کنم ما با هم براد...اونها با هم برادرند و طبیعی این رفتار ها.
کوکی بزرگ شو لطفا این در شان هیونگ ها نیست اونها واقعا مارو دوست دارن و با همون حسی که تو رو در آغوش میگیرند با همون احساس جیمین رو توی بغلشون آروم میکنند. معصومانه و شیرین...
کاش میفهمیدم هم اتاقی بودنش با هوبی هیونگ چیزی از برادریشون کم نمیکنه و این که تو یک اتاقند دلیل به رابطه خاصی نیست. این که جین هیونگ همیشه به خوراکش رسیدگی میکنه بخاطر احساس مسئولیتیه که والدینمون گردن هیونگ گذاشتن. اینکه سنگ صبور یونگی هیونگ جیمینه و اونها رو همیشه کنار هم میبینم ..اینگه نامجون هیونگ عاشق جیمین و همیشه پشتیبانشه...اینکه تهیونگ بدون جیمین از پس هیچی برنمیاد...
ما بدون هم از پس زندگی برنمیاییم!
کاش بشه تا ابد کنار هم بمونیم.
__________________________
زخمی به جا مانده از لایوT_T
YOU ARE READING
"Just for the sake of others"
Random《فقط بخاطر دیگران؟》 《مطمئنی؟》 《در همین حد بود همه چیز؟》 . . 《پس فکر نکنم دووم بیارم!》 °•~Minific, dram, koomin~•°