این فیکشن توی ژانرش اسمات نوشته شده و این موضوع جزئی از فیکه،اگر دوست ندارید میتونید نخونید...
(میتونید برای اینکه داستانو از دست ندید آخر پارتو بخونید که یسری اتفاقات میوفته که جز اسمات فیک نیست)و مرسی که شرطارو زود میرسونید😘🌸✨
پارت بعد:۳۰ ووت
________________
یقه ی پیراهنم توی مشتم مچاله شده بود.
من خودمم نمیدونم واقعا رابطه باهاش و میخوام یا نه.
سوال های چرت و پرت توی ذهنم از شاخه ای به شاخه ی دیگه میپریدن و اجازه فکر کردن به اینکه واقعا چه احساسی دارم و راه درست چیه رو نداشتم ولی...
من هیچوقت موقع انجام کاری به اینکه درسته یا غلط فکر نکردم...اینکه دوسش داشته باشم یا نه برام مهم تر بود!
و احساس میکنم الان دوسش دارم!
نفس عمیقی کشیدم و با کنار زدن موهای تو صورتم زانوهامو روی صندلی گذاشتم و جونگکوک با دیدن این کارم،دستش و روی کمرم گذاشت و یجورایی بلندم کرد و به سمت خودش کشید.
ساق پا و زانوهامو دو طرف رون هاش روی صندلی گذاشتم و در حالی که صورتش و قاب گرفته بودم،لب هام و روی لب های نسبتا کوچیکش کوبیدم و مثل خودش تند شروع به بوسیدنش کردم.
دستاش روی کمر و باسنم میچرخید و به خوبی احساسش میکردم.
لباسم به اندازه کافی کوتاه بود که برای لمس بدنم نیازی به کنار زدنش نداشته باشه.
چنگی به باسنم زد و سرش دوباره توی گردنم فرو رفت.
چشمامو بستم و حس حرکت وحشیانه لب هاشو دندون هاش روی گردن و استخوان تره قوه ام،صدای ناله هام و بلند کرد.دکمه بالایی روی سینم و باز کرد و مکی به سینم زد،با هر بار حرکت زبون داغش روی پوستم،بیشتر و بیشتر تحریک میشدم.
ساق دستم روی شونه هاش بود و با ناخن های نسبتا بلندم همونطور که روی دیک و شلوار برامادش نشسته بودم،پشت موهاش و به بازی گرفته بودم.
سرشو بالا آورد و بوسه ای به لبم زد،لبه ی تیشرتشو بالا کشیدم و کمکم کرد و سرش بیرون آوردش.
خودمو بالا کشیدم و روی زانوهام ایستادم،خوب بود که سقف ماشین بلند بود و فضای کافی داشتیم...دست به سمت کمربندش برد و بازش کرد.زیپ شلوار لیشو پایین کشید که دستشو عقب کشیدم و دیکشو از زیر اسلیپ مشکی رنگش لمس کردم.
نفس عمیقی کشید و سرشو به عقب فرستاد،با دستم ماساژش دادم و میتونستم بلند شدنشو حس کنم،من خیلی خوب میتونستم تحریکش کنم و اینو خودمم میدونستم.
اسلیپ تنگشو که همراه دیک بزرگ شدش کشیده میشدو کنار زدم و با لمس دیکش صدای ناله کوچیک و نفسش که بلند بیرون میفرستادو میشنیدم.
BINABASA MO ANG
Badboy,Badgirl{complete}
Fanfiction◉ نام فن فیک: #پسربد_دختربد ◉ ژانر:عاشقانه_دانشگاهی_اسمات • ◉ قسمتی از فیک: لیسا در حالی داد میزد از پشت سرم گفت:کی لذت برد؟این تو بودی که اینجا اومدی. برگشتم و ابروهامو بالا دادم و گفتم:پس تو چرا قبول کردی؟! در حالی که از جلوم رد میشد و در ماشینش ک...