صدای پیانو در اتاق طنین انداخت و با صدای سوختن چوب در هم آمیخته شد .
عمیقا در فکر فرو رفته و اخم ریزی گوشه ی ابروی راستش بود ، شعله های اتش چشمان آتیشی رنگش را براق تر از همیشه کرده بود ،گویا به جای شعله های اتش ، شعله های خشم او بود که زبانه میکشید .
به لیوان ویسکی در دستش تابی داد که باعث شد یخ های داخل لیوان به لبه های ظرف بخورند و صدایی آرام ایجاد کنند.
در همین لحظه بود که در اتاق به صدا در آمد ، با حسرت نگاهش را از اتش گرفت ، از لحن صدایش کاملا مشخص بود که از پاره شدن رشته ی افکارش چندان خوشحال نیست :
+ بیا تو...
خدمت گذار کاخ با ظاهری آراسته وارد شد و بعد از ادای احترام ، به روی اربابش کرد و گفت :
- متاسفم که بی موقع مزاحمتون شدم ... شریکتون ، جناب آقای اجیرو ، تشریف آوردن.
بی حوصله دوباره نگاهش را به آتش داد ... حرف زدن برایش خسته کننده بود ،
+ بهشون بگو که الان خوابم . ی وقت دیگه بیاد .
- اما ...
خدمت گذار مکثی کرد .
- گویا کار واجبی دارند .
نیم نگاهی به او کرد ، نفسش را با فشار از ریه هایش خارج کرد . لیوان ویسکی را روی میز چوبی کنار دستش گذاشت ، خودش رو از روی مبل چرمی بالا کشید و ایستاد.
+باشه ... بگو بیاد تو.
خدمت گذار بعد از تعظیمی از در بیرون رفت .
کرواتش را مرتب کرد و چند قدم از شومینه فاصله گرفت ، گرمای شومینه ، اَتَش ویسکی را درونش بیشتر کرده بود . هنگامی که روی خود را از شومینه و در برگرداند ، هوای خنک بیرون پنجره به صورتش هجوم آورد. فردی به در ضربه زد و سپس دستگیره را به آرامی چرخاند .
مردی حدوداً 24 ساله همراه با موهایی به رنگ سرخ ، که مشخص بود با دقت به سمت بالا ژل زده شده ، سرش را از در تو اورد. با لبخندش دندان های تیزش را به نمایش گذاشته بود که در نور اتش میدرخشیدند. ارباب ، چشم هایش را در حدقه چرخواند و پفی صدا دار کشید .
اجیرو وارد اتاق شد و در را پشت سرش بست .
- مطمئن بودم که اینبار دیگه منو نمیپیچونی!
خودشو روی مبل چرمی ولو کرد و لیوان ویسکی نیمه پر کنار دستش را سر کشید .
YOU ARE READING
Icey Whiskey
Fanfictionنام : Icey Whiskey / ویسکی یخی نام خانوادگی : غلام پور ...عه هه عه هه عه هه از همین شروع دارم نمک میپاچم ، عینک بزنین تو چشاتون نره (به روم نیارین بی نمکی بیش نیستم ) کاپل های اصلی : باکوگو- میدوریا ژانر : کلاسیک ، رومنس ، برشی از زندگی ، دارک فی...