14/2/2017
جونگکوک سرشو از در رد کرد و به دوستپسرش که جلوی آیینه ایستاده بود نگاه کرد. سعی کرد ذوقش بخاطر اون کاپشن کاپلی ستشون رو نادیده بگیره پس ساده پرسید: آماده ای؟
جیمین جواب داد: آره بیبی. فقط یه لحظه میشه از توی کشوی کنار تخت ساعتمو پیدا کنی؟
_ البته..
یه دقیقه گذشته بود که صدای جونگکوک باعث جلبتوجه جیمین شد: خدای من! جیمینی..
به سمت پسر چرخید و با دیدن دستبند ستی که برای تولد دو سال پیش جونگکوک خریده بود،لبخند زد:اوه این..
به گردنش دست کشید و ادامه داد:فقط چیزه.. اونموقع که داشتم برات هدیه میخریدم،دلم خواست ستشو بخرم تا بعدا یه روزی استفادش کنیم.
جونگکوک هیجانزده جلو رفت و بلافاصله پسر رو توی آغوش گرفت:عاشقتم..
جیمین هم سرشو جلو برد و درست به فاصله یک سانتی متری از لبهای جونگکوک زمزمه کرد:عاشقتم..
و ثانیه بعدی، لبهاشون بود که توی هم میلولیدن و فریاد عاشقتم سر میدادن.
صدای در، باعث شد لبهاشون از هم جدا بشه. هوسوک که قصد داشت روی تختش دراز بکشه،با دیدن اون دوتا بچه کیوت، لبخند پرذوقی زد و با چشمهای درشت شده گفت: یاا شما چرا انقدر سوییت شدین! همینطور وایستین میخوام ازتون عکس بگیرم! اوکی؟
جیمین فقط سرشو برای تایید تکون داد و هوسوک حتی قبل از اینکه بتونه تاییدشو ببینه،به هال رفت تا موبایلشو از روی مبل برداره.
نامجون با دیدن لبخند بزرگ رو لبای هوسوک،لبخندی زد و پرسید: چیزی شده؟
+ باید از بچههام عکس بگیرم.
قبل از اینکه نامجون بتونه سوال بعدیشو بپرسه،هوسوک وارد اتاقش شده بود و تهیونگ سوالی به نامجون خیره شد.
نامجون به معنی ندونستن شونهای بالا انداخت اما تهیونگ نمیتونست مانع کنجکاویش بشه پس اون هم از جاش بلند شد تا به اتاق مشترک هوسوک و جیمین بره.
تهیونگ هم با دیدن اون دوتا بچه کیوت، صورتش شبیه هوسوک شد و دلش ضعف رفت.. هوسوک حق داشت بخواد ازشون عکس بگیره!
مطمئنا اگه ادمای عادی بودن بدون معطلی هوسوک رو مجبور میکرد عکس رو توی تموم شبکههای اجتماعی پست کنه.
تهیونگ مدام دستور میداد چه ژستی بگیرن و هوسوک فقط عکس میگرفت.
× اها اره.. حالا انگشتاتو بزار لای موهاش. افرین خوبه..
+ جیمین، جونگکوک رو ببوس. جونگکوک تو هم چشماتو ببند.
جیمین تا خواست اعتراض کنه صداش با نشستن لب جونگکوک رو لبش خفه شد. هوسوک و تهیونگ از شدت ذوق جیغ میکشیدن و تو بغل هم بالا پایین میپریدن. بالاخره بعد از گرفتن پنجاه تا عکس درحالی که قیافه ناراضی به خودشون گرفته بودن مجبور شدن عکس گرفتنو تموم کنن. هرچند جونگکوک اونقدرا هم که به نظر میرسید ناراضی نبود.
ESTÁS LEYENDO
(Damn chocolate)شکلات لعنتی
Fanficی فیک ریل لایف کوکمینه و همینطور اولین کارم امیدوارم خوشتون بیاد (درحال ویرایش)