part 10

366 98 12
                                    


🦋☁

تصویر دلخراشی بود بدن برهنه و دردمند پسر بی توجه به ضربات وحشتناکی که به در میخورد روی زمین افتاده بود و توانی برای حرکت نداشت

صدای فریاد های بلند هیونجین که اسمش و صدا میزد از پشت در به خوبی به گوش پسر میرسید ، اما اون صدای گریه متعلق به کدوم یکی از عزیزانش بود؟ نمیدونست

ضربه ها شدت گرفتن انگار کسی داشت خودش و به در میکوبید اگر ضربات همینطور ادامه پیدا میکرد شکستن در تا ثانیه‌ایی دیگر اتفاق دور از ذهنی نبود.

شروع به شمارش ثانیه ها کرد تحمل کی بیشتر بود؟ کدوم یکی اول از پا در میومدن در چوبی یا فردی که پشت در قرار داشت ؟

هنوز عدد دوازده رو زمزمه نکرده بود که در اتاق شکست و هیونجین وارد اتاق شد و سمتش دوید رو به روش به زانو در امد و بدن بی جونش و از روی زمین بلند کرد و به اغوش کشید

-متاسفم جونگین، من و ببخشید...متاسفم

صدای التماس های هیونجین کم کم بین صدای گریه اش خفه شد و با هر قطره اشکی که روی شونه برهنش مینشست جونگین میخواست دستاش و بلند کنه و اون گوی های بی رنگ و از روی چهره دوست داشتنی معشوقش پاک کنه

میخواست لبخند بزنه میخواست جلوی هیونجین و برای التماس کردن برای بخشیده شدن بگیره، اون کار اشتباهی انجام نداده بود اون تاوان گناه های خودش و داده بود اما هرچقدر تلاش میکرد نمیتونست حرفی بزنه

چشماش به پشت سر هیونجین روی صورت خیس از اشک فلیکس و شکه مینهو لغزید

با پیچیدن صدای کفش های کشیش کلیسا داخل راه رو بدن جونگین شروع به لرزیدن کرد

هیونجین از جونگین فاصله گرفت و به چشم های ترسیدش نگاه کرد ، چطور به اینجا رسیده بودن؟ مگه اونا چند سالشون بود که مستحق این همه درد بودن روح اونا هنوز امادگی این اتفاقات و نداشت

-پسرا؟ فکر کردم به خوبی متوجه شدید که نباید وارد اتاق جونگین بشید

هیونجین از روی زمین سریع بلند شد و سمت کشیش برگشت و چند قدم به جلو برداشت، مینهو سریع کنار هیونجین جا گرفت و فلیکس پشت سر هر دو الفا جونگین و بین بازو هاش گرفت

کشیش لبخند ارومی بهشون زد که باعث غرش اروم الفاها و فلیکس شد

نگاه یخ زده پدر مقدس روی هیونجین نشست و قدم های محکمش و به سمتش حرکت داد مینهو خودش و جلو کشید و خواست مانع نزدیک شدن پدر کلیسا به هیونجین بشه اما دست هیون جلوش و گرفت و دوباره عقب کشیدش

کشیش در یک قدمی الفا ایستاد و دستش و روی موهای تیره رنگ پسر گذاشت و شروع به نوازشش کرد

-همیشه با کارهای عجیب و غریبتون من و تحت تاثیر قرار دادید قدرت بدنی و هوشی که با سن کمتون اصلا همخونی نداره شما رو شبیه یه فرستاده از طرف خدا میکنه

Music of lifeWhere stories live. Discover now