سرندیپیتی

1K 203 79
                                    

1/9/2017
تولد جونگکوک بود و جیمین تقریبا چندماهی می‌شد که با کمک نامجون مشغول تنظیم یه اهنگ برای هدیه تولد دوست‌پسرش بود. این ایده سال قبل به ذهنش رسیده بود ولی خب، دیگه مدت زیادی تا تولد جونگکوک نمونده بود.

جیمین خیلی به جزئیات اهنگ فکر کرد. چیزهایی که فقط بین اون و جونگکوک بود.
رنگهای موردعلاقشون..
عدد موردعلاقشون..
رشد کردن عشقشون..
نوع عاشق شدنشون..
حتی خود اسم اهنگ هم داشت شروع عشقشونو می‌رسوند..
سرندپیتی..

پسرحدود یه ماه فقط برای انتخاب اسم اهنگ وقت گذاشت. سرندپیتی یعنی چیزی که تو دنبالشی ولی اخرش به چیز دیگه‌ای می‌رسی.

اونا فقط می‌خواستن ارتیست‌های فوق‌العاده‌ای بشن و درنهایت عاشق شدن. جیمین تمام احساسشو برای این اهنگ گذاشته بود. برای گذاشتن تاریخ تولد جونگکوک توی موزیک ویدیو خیلی به مشکل برخورد.. کمپانی اجازه نمی‌داد ولی جیمین بعد از کلی کلنجار رفتن موفق به کسب رضایتشون شد.

پسر قصد داشت دقیقا روز تولد جونگکوک موزیک ویدیو رو منتشر کنه ولی این اجازه رو بهش نداده بودن. ناراحت بود ولی به هرحال، می‌تونست درک کنه. سهامدارها مطمئنا نگران سرمایشون بودن و اینکه اجازه دادن به اینکه تاریخ تولد جونگکوک رو توی موزیک ویدیو بزاره هم زیادی بود و می‌شه گفت خودش هم انتظار نداشت این ایده رو قبول کنن. 

موزیک ویدیو اماده بود. جیمین قصد داشت برای شب دوست‌پسرشو به استودیو ببره تا کلیپ رو نشونش بده. این چندوقت که سرش شلوغ بود جونگکوک مدام می‌پرسید چیکار می‌کنی و اون هم توی جواب می‌گفت سوپرایزه..
بالاخره وقتش شده بود.

( https://t.me/c/1449334450/419 ) لینک انالیز سرندپیتیه... خیلی خوبه پیشنهاد میکنم ببینینش.
.
.
جیمین و جونگکوک باهم به استودیو رفتن. جونگکوک حدس می‌زد که این سوپرایز برای تولدش باشه پس مشتاقانه، منتظر موند. خودش روی یه صندلی نشست و جیمین بعد انجام دادن یه سری کار کنارش نشست. دست‌هاشون ناخوداگاه چفت هم شد.

جونگکوک خواست حرف بزنه که صفحه بزرگ ال‌سی‌دی روشن شد. پایین صفحه تاریخ تولد خودشو دید. لبخندی روی لباش نشست و با خودش گفت "اوه، جیمینی برام کلیپ درست کرد" ولی با پخش شدن صدای جیمین و تصویرش همونطوری که نشسته بود خشکش زد.

تا اخر موزیک ویدیو بدون پلک زدن به اون کلیپ فاکی نگاه می‌کرد. اون.. اون محشر بود.
همه چیز بیش از حد عالی به نظر می‌رسید.
اونقدری این موزیک محشر بود که زبونش قدرت حرف زدن نداشت.

با صدای جیمین کنار گوشش، به خودش اومد: تولدت مبارک جونگکوکااا.. عاشقتم می‌دونی؟
تولدت مبارک عزیزم..

و بلافاصله، این لب‌های جیمین بود که جایی نزدیک لباش نشست.

جونگکوک نمی‌تونست جلوی جمع شدن اشک رو توی چشم‌هاش بگیره: جیمینااا.. من.. تو گفتی بلد نیستی قشنگ حرف بزنی.. ولی.. این بهترین موزیکی بود که شنیدم.. بهترین هدیه‌ای بود که گرفتم.. بهترین عشقی بود که بهم دادی.. بهترین بود.. انقدری که زبونم بند اومده.. حتی نمی‌دونم باید توی جوابت بگم عاشقتم یا نه..
چون این زیادی به نظر می‌رسه و من احساس خجالت می‌کنم اگه اینو بگم.. ولی.. ولی تو خودت بدون که عاشقتم خب؟

(Damn chocolate)شکلات لعنتیWhere stories live. Discover now