rude

746 139 3
                                    

_پس چرا نمیان؟

همون لحظه در باز شد

بکهیون با ترس به مردی که با شاخ های مشکی و بال هایی که از پر کلاغ هم سیاه تر بودن وارد خونه شد اشاره کرد
؛ا.اومد.ن

تهیونگ رو روی دستاش حمل میکرد

جونگ کوک سمتشون دویید

-چیشده؟تهیونگ؟

×چیزی نیست پسر جون برو کنار

جونگ کوک به زور تهیونگ رو گرفت
-ینی چی چیزی نیست.....اقای محترم دوست پسر منو زخمی گرفتی تو بغلت و میگی چیزیش نیست‌؟پس قلب من که میگه حال جفتت بده چی زر میزنه‌؟

×صب ک....

به سرعت تهیونگ رو توی اتاقش برد و به دکتر قبیله زنگ زد

در اتاق باز شد
جیمین همراه دکتر اومد تو اتاق

◇اوه.....خیلی حالش بده..فک نکنم کاری از من بر بیاد

جونگ کوک یقه ی دکتر رو گرفت
با دندونای چفت شده غرید
-ینی چی که کاری ازت بر نمیاد

٪جونگ کوک اروم باش

لوسیفر به چهار چوب تکیه داد
×بچه...کاری از دست این خوناشام بر نمیاد....بهت گفتم که نگران نباش..بیاید بری بیرون من پسرمو درست میکنم

-پ.پسرت؟

×پس فکر کردی من برای چی اینجام؟من الاف نیستم بیام مردمو نجات بدم...اصن این وظیفم نیست..یکی دیگ.....

جیمین دستشو روی دهن لوسیفر گذاشت
٪این بحث مسخرتونو تموم کنید و برادرمو نجات بده

×اون برادر.....اه بیخیال...برید بیرون

-من نمیرم

لوسیفر چشاشو چرخوند
زیرلب غر زد
×اینم جفت بود توی این دنیای بزرگ برای پسر من مقدر شده؟لج باز

بازوی جونگ کوک و جیمین رو گرفت و از اتاق پرت کرد بیرون
لب خند حرص دراری به کوک زد
×بدن تو نمیتونه قدرت منو تحمل کنه پس.....نمیخوام بهت فوش بدم.....خدافظ

در رو توی صورتشون بست

×میتونی چشاتو باز کنی پسر جون

تهیونگ چشاشو سریع باز کرد و سرشو از گردن بالا اورد
چشاشو ریز کرد
+چجوری فهمیدی؟

×ههههه....شوخی میکنی؟من لوسیفرم پسر جون

تهیونگ پوزخند زد
+اگه لوسیفری پس اون بال و شاخ و دم بزرگت کو؟اصلا لوسیقر برای چی باید بیاد اینجا....مرتیکه دقل باز فکر کردی من گولتو میخورم؟برو بیرون و بگو جفتم بیا تو

(چند نکته: ۱.الان لوسیفر بال و این چیزاشو نداره....خب قابلیت غیب کردن داره دیگه....۲.تهیونگ هیچی از کارایی که قبل از بیهوش شدنش انجام داده یادش نمیاد..)

blue moon vampireWhere stories live. Discover now